Posts published in “شعر”
ای درخت آشنا شاخه های خویش را ناگهان کجا جا گذاشتی؟ یا به قول خواهرم فروغ دستهای خویش را در کدام باغچه عاشقانه کاشتی؟ این قرارداد تا ابد میان ما برقرار باد : چشمهای من به جای دستهای تو من به دست تو آب می دهم تو به چشم من آبرو بده . . . من به چشمهای بی قرار تو قول…
من شاخه یی ز جنگل سَروم، از ضربهی تبر ، بر پیکر سلالهی من یادگارهاست… با من مگو سخن ز شکستن هرگز شکستگی به بر ما شگفت نیست… بر ما عجب شکفتگی اندر بهارهاست صد بار اگر به خاک کِشندم صد بار اگر که استخوان شکنندم گاه نیاز باز آن هیمه ام که شعله برانگیزد آن ریشه ام که جنگل از آن…
تقویم سلام غربت زیبای صبح فروردین رسیدم و نرسیدی سراب چله نشین سلام دختر اردیبهشت ممنوعم نگاه آخر حوا . بهشت ممنوعم سلام پنجره ی نیمه باز خردادی ترک ترک شده در کوچه ها ی آزادی خدای تیر گلوگاه غم مرا بشناس برای عرض ادب آمدم مرا بشناس منم که غربت مرداد را وجب کردم شب نیامدنت را دوباره شب کردم رسیدم…