Press "Enter" to skip to content

الهام پوریونس: شعری از فریدون مشیری

0

پشت خرمن‌های گندم ،
لای بازوهای بید
آفتابِ زرد کم کم رو نهفت
بر سر گیسوی گندم زارها ،
بوسه‌ی بدرود تابستان شکفت …

از تو بود ،
ای چشمه‌ی جوشان تابستانِ گرم
گر به هر سو
خوشه‌ها جوشید و خرمن‌ها رسید
از تو بود ،
از گرمی آغوش تو
هر گلی خندید و هر برگی دمید ..

این همه شهد و شکر ،
از سینه‌ی پر شور توست
در دل ذرات هستی نور توست
مستی ما از طلایی خوشه‌ی انگور توست ،
راستی را
بوسه‌ی تو
بوسه ی بدرود بود. ..؟

بسته شد آغوش تابستان
خدایا ،
زود بود ….

ارسال از: الهام پوریونس