Press "Enter" to skip to content

چند رباعی از شاعره شهر باران؛ صدیقه کشتکار

1

 

صدیقه کشتکار
صدیقه کشتکار شاعره شهر باران

دلتنگی سرشکسته ی ما را باش
تنهایی زار و خسته ی ما را باش
مردم همه عاشقند و من هم عاشق!
معشوق به دل نشسته ما را باش!

 

اشکم شده راه و چاره ی دلتنگی
می گیرم از آن عصاره ی دلتنگی
تقدیر من است، قرعه ام افتاده
اینگونه میان قاره ی دلتنگی

 

شب، نقطه ی اتصال من با یادت
تنهایی بی مثال من با یادت
قرص است دلم بدون تو تنها با
لحظات خوش وصال من با یادت

عاشق شو و خانمان براندازی کن
آوار کن و دوباره نوسازی کن

یا اینکه عوض کنیم جا را با هم
من عشق بورزم و تو لجبازی کن

هرچند به اشتباه، برداشته است
دل از من روسیاه برداشته است

خون است دلم، به احترامم حتی
غم از سر خود کلاه برداشته است

آشفته و دلخور است از حرف حساب
دل داغ تنفر است از حرف حساب

گفتی بروم به نفعمان خواهد شد
گنجایش من پر است از حرف حساب!

#صدیقه_کشتکار

 

  1. Gholami Gholami

    🌿درود ها سرکار خانم کشتکار گرانقدر، رباعی های زیبایی خواندم 🍃

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *