قصه ی بی برگی ام را باد از بَر کرده است
آسمان با غصه هایم روز و شب سر کرده است
یک نفس باریده و با اشک های سرد خود
خشک°جانِ شاخه ی احساس را تَر کرده است
بوسه ی باران بر این تنهایی بی انتها
حال چشمان مرا انگار بهتر کرده است
بادِ نا آرام این تن پوش رنگارنگ را
طبق عادت در مسیر خویش پرپر کرده است
مثل اندوه درختی در فراغ برگهاش
قاصدک این قصه را هر بار باور کرده است
با غزل هایی به رنگ عشق و طعم زندگی
اینچنین پاییز را زیبا و دلبر کرده است
شعر از: سمانه رحیمی
عکس از: عليرضا طياري