ایرانیان تقریبا هر روز با جملاتی از این دست روبرو میشوند:
«ما ایرانیها دروغگوییم»؛ «ما ایرانیها کلاهبرداریم»؛ «ما ایرانیها تنبلیم»؛ «ما ایرانیها باید زور بالای سرمان باشد» و… . ویژگیهایی که برخی آنرا در یک کلام خلاصه کردهاند: «ایرانیبازی».
اینها آنچنان در گوش ما تکرار شده که از یکسو باورمان شده ما ایرانیها چیزی فراتر از این ویژگیهای منفی نیستیم و از سوی دیگر، خودمان با تکرار همین دست جملات، این باور را بازتولید میکنیم. حتی آنجا که به گذشته پر افتخارمان اشاره میشود نیز، در راستای کوبیدن بر فرقمان است که «مدعیان تمدن دو هزار و پانصدساله را ببینید!».
تا اینجای کار، مشکل چندان جدی نیست (که البته آن هم نباید به این گستردگی باشد). نگارنده از این دست سخنان در ترکیه هم زیاد شنیده که شهروندان این کشور درباره خودشان میگویند (البته نه به اندازه ایرانیان). مشکل آنجاست که این منفیبافی درباره ایرانیان، به یک گرایش جدی برخی نویسندگان تبدیل شده که کتابها دربارهاش مینویسند و به همانهایی میفروشند که دربارهشان سیاهنمایی کردهاند.
نخستین بار، سال ۱۳۴۵ بود که زندهیاد محمدعلی جمالزاده، ویژگیهای منفی ایرانیان از نگاه سفرنامهنویسان غربی را بیرون کشید و در کتاب «خلقیات ما ایرانیان» به چاپ رساند. اما مشکل از آنجایی شکل گرفت که از اوایل دهه ۱۳۸۰، موج نگارش کتاب در این زمینه به راه افتاد و بازارشان هم حسابی داغ شد.
جامعهشناسی خودمانی (حسن نراقی)، جامعهشناسی نخبهکشی، جامعهشناسی خودکامگی (هر دو از علی رضاقلی)، چرا عقب ماندهایم؟ (علیمحمد ایزدی)، تاملی بر عقبماندگی ما، استبداد در ایران، در ستایش شرم، در پیرامون خودمداری ایرانیان (و چند کتاب دیگر از حسن قاضیمرادی) و دهها کتاب دیگر را میتوان در این دسته برشمرد…
آرمین امیر در کتاب «ره افسانه زدند» بسیاری از این آثار را بررسی کرده و نشان میدهد که هیچیک از این کتابها نه روش علمی داشته و نه استنادهایش درست بوده است. حتی کتابهایی که نام جامعهشناسی بر خود نهاده، نه به دست یک جامعهشناس نوشته شده و نه کوچکترین نزدیکیای با دانش جامعهشناسی دارد. بیشتر آنها دیدگاههای منفی غربیان درباره ایرانیان را (که عمدتا از کتاب «خلقیات ما ایرانیان» جمالزاده برداشتهاند) با تجربههای شخصیشان از برخورد با برخی ایرانیان ترکیب کرده و سپس آن رفتار و روحیه منفی را به همه ایرانیان نسبت دادهاند.
امیر در این راه از کتاب «شرقشناسی» ادوارد سعید الگو گرفته است. سعید آثار شرقشناسان غربی را بررسی کرده و نشان داده که شرق به این شکلی که در کتابهای خاورشناسان آمده، بیشتر ساخته ذهن خود خاورشناسان است تا دنیای واقعی. همچنین شرقشناسان ویژگیهای عمدتا منفی را به کل شرقیها، بدون توجه به فرهنگ و تمدنهای گوناگونشان تعمیم دادهاند.
امیر نشان داده این دسته از نویسندگان ایرانی (که به جز نویسندگان یادشده در بالا، برخی کتابهای مهندس بازرگان، آلاحمد، شریعتی و سریعالقلم را هم بررسی کرده)، رفتاری شرقشناسانه یا به عبارت بهتر، «خودشرقشناسانه» داشتهاند. یعنی دیدگاههای منفی شرقشناسان درباره خود را پذیرفته و با کارهای غیرعلمی، به بازتولید آنها پرداختهاند. ویژگیهایی هم که بر شمرده و به همه ایرانیان تعمیم دادهاند، بر پایه اهداف از پیش تعیین شدهشان بوده است. تنها محمود سریعالقلم ظاهرا بر پایه کار علمی به نگارش کتاب در زمینه خلقیات ایرانیان پرداخته است. اما امیر نشان میدهد که کار او هم چندان علمی نیست؛ چه در بیدقتیای که در ارجاع به آثار خاورشناسان داده (۳۴۲-۳۳۸) و چه در اشکالات روششناختی در پرسشنامهای که توزیع کرده است (صص: ۳۵۸-۳۶۹).
امیر در کتابش در پی تبرئه کردن ایرانیان از ویژگیهای منفی نیست؛ بلکه میگوید این ویژگیهایی که به ایرانیان نسبت داده میشود، هرگز بر پایه یافتههای علمی نیست.
پرسش دیگری که نویسنده در پایان کتاب (ص: ۵۷۰) میپرسد و آنرا به پژوهشهای آینده وا میگذارد، این است که «آیا ما بیشتر تمایل به خلق و نشر تصاویر منفی درباره خودمان داشتهایم؟». پرسش مهمی که این روزها که بازار خود کمبینی ایرانیان در شبکههای اجتماعی داغ شده، باید دربارهاش جدی اندیشید.
همچنین بد نیست کسانی هم روش امیر را درباره برخی روشنفکران (همچون زیباکلام) که در شبکههای اجتماعی، به گستردگی درباره ویژگیهای منفی ایرانیان مینویسند، به کار گیرد تا میزان علمی بودن این ادعاها روشن شود. همچنانکه بررسی دقیق ویژگیهای منفی ایرانیان با کاربرد روشهای علمی میتواند به شناخت درست (و نه ژورنالیستی) ایرانیان از خود و اصلاح خویش بینجامد.
امیر هاشمی مقدم / خبرگزاری مهر
اشتراک: بابک