ترانهی ماه ماه فدریکو گارسیا لورکا، با ترجمه و صدای شاملوی بزرگ
ماه به آهنگر خانه میآید
با پاچینِ سنبلالطیباش.
بچه در او خیره مانده
نگاهش میکند، نگاهش میکند.
در نسیمیکه میوزد
ماه دست هایش را حرکت میدهد
و پستانهای سفید سفت فلزیش را
هوسانگیز و پاک، عریان میکند.
– هی! برو! ماه، ماه، ماه!
کولیها اگر سر رسند
از دلات
انگشتر و سینهریز میسازند.
– بچه، بگذار برقصم.
تا سوارها بیایند
تو بر سندان خفتهای
چشم های کوچکت را بستهای.
– هی! برو! ماه، ماه، ماه!
صدای پای اسب میآید.
– راحتم بگذار.
سفیدی آهاریام را مچاله میکنی.
□
طبلِ جلگه را کوبان
سوار، نزدیک میشود.
و در آهنگرخانهی خاموش
بچه، چشم های کوچکش را بسته.
کولیان – مفرغ و رویا –
از جانب زیتونزارها
پیش میآیند
بر گردهی اسبهای خویش،
گردنها بلند برافراخته
و نگاهها همه خواب آلود.
چه خوش میخواند از فراز درختش،
چه خوش میخواند شبگیر!
و بر آسمان، ماه میگذرد؛
ماه، همراه کودکی
دستش در دست.
در آهنگرخانه، گرد بر گرد سندان
کولیان به نومیدی گریانند.
و نسیم
که بیدار است، هشیار است.
و نسیم
که به هوشیاری بیدار است.
اشتراک موزیک: بانو قهرمانی
اشتراک تصاویر ماه: پریسا گندمانی
اشتراک شعر و دکلمه: علیرضا طیاری