Press "Enter" to skip to content

نه من قرار بود به جایی برسم نه کل دنیا.

0

روز بعد باز دوباره برگشته بودم دفتر. احساس بیهودگی می‌کردم و اگر بخواهم رک حرف بزنم حالم از همه چیز به هم می‌خورد. نه من قرار بود به جایی برسم نه کل دنیا. همه‌ی ما فقط ول می‌گشتیم و منتظر مرگ بودیم. در این فاصله هم کارهای کوچکی می‌کردیم تا فضای‌های خالی را پر کنیم. بعضی از ما حتا این کارهای کوچک را هم نمی‌کردیم. ما جزء نباتات بودیم. من هم همین‌طور. فقط نمی‌دانم چه جور گیاهی بودم. احساس می‌کردم که یک شلغمم. تلفن زنگ خورد. برش داشتم.

«بله؟»

«آقای بلان شما یکی از برندگان قرعه‌کشی جوایز ما هستید.»
@Phobicool

#چارلز_بوکوفسکی
_ عامه پسند

 

اشتراک: عليرضا

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *