Press "Enter" to skip to content

خوانش سه شعر با صدای ریحانه معتمدی هنرپرداز عکاس گیلانی

0

کلمات تو، انسان بودند…

نقب

با رنج بسیار، با یک بند انگشت پیشرفت در سال،
در دل صخره نقبی می‌زنم. هزاران هزار سال
دندان‌هایم را فرسوده‌ام و ناخن‌هایم را شکسته‌ام
تا به‌سوی دیگر رسم، به نور، به هوای آزاد
و آزادی. و اکنون که دست‌هایم خونریز است و دندان‌هایم
در لثه‌هایم می‌لرزند، در گودالی چاک‌چاک از تشنگی و غبار،
از کار دست می‌کشم و به کار خویشتن می‌نگرم: من نیمه‌ی دوم زندگی‌ام را
در شکستن سنگ‌ها، نفوذ در دیوارها، فروشکستن درها
و کنار زدن موانعی گذرانده‌ام که در نیمه‌ی اول زندگی
به‌دست خود میان خویشتن و نور نهاده‌ام.

  اکتاویو پاز



کلمات تو، انسان بودند

دیر هنگام
در شبی پاییزی
پُر هستم از کلمات تو

کلماتی ابدی
همانند زمان، همانند ماده

برهنه ، چنان چشم
سنگین، به سان دست
و درخشان، همانند ستاره ها

کلمات تو، سوی من آمدند
کلماتی از قلب ُ ذهنت
از پوست و استخوان اتکلمات ات ، تو را آوردند
آن کلمات؛
مادر
زن
و دوست بودندکلمات تو
امیدوار،
غم انگیز،
مسرور
و قهرمان بودندکلمات تو
انسان بودند

ناظم حکمت



لحظه ديدار نزديک است

لحظه‌ي ديدار نزديک است

باز من ديوانه ام، مستم

باز ميلرزد دلم ، دستم

باز گويي در جهان ديگري هستم

هاي ! نخراشي به غفلت صورتم را ، تيغ!

هاي! نپريشي صفاي زلفکم را دست

وآبرويم را نريزي، دل، اي نخورده مست

لحظه ي ديدار نزديک است.

 

مهدی اخوان ثالث




چند عکس بهاری از ریحانه معتمدی

صفحه اینستاگرام ریحانه معتمدی


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *