وقتی سفر کردم فهمیدم دنیا روو اصولی که من فکر میکردم نمی چرخه.فهمیدم همه چی قراردادیه، مثل تعریف دختر خوب، زن خوب و مادر خوب.
زن پستچی رو دیدم که بچه یک ساله شو زد ترک دوچرخه و رفت سر کار.
زن استادی رو دیدم که بچه دو ساله شو گذاشت یه ماه رفت سفر علمی. و هیچکس متهمش نکرد که مادر بدی بوده.
زنی رو دیدم که از سرطان سینه نجات پیدا کرده بود و نگران نبود دیگه شوهر پیدا نکنه. قصد داشت یه سفر بره اروپا گردی.
زنی رو دیدم که هرگز پیاز داغ درست نمیکرد و هیچ مشکلی تو زندگیش ایجاد نشده بود.
زنی رو دیدم که تنها به کشورهای مختلفی سفر کرده بود.
و تلویزیون و اخبار پر بود از زنانی که دنبال آرزوهایشان بودند. زن بوکسور، زن مکانیک، زن رییس، زن سیاستمدار، زن مستقل، زن …
بعد فکر کردم زن بودن چه ادبیات محدود کننده ای در کشور من دارد
برای رنگ مو و سایز بدن و تاریخچه روابط عاشقانه و تحصیلات و شغل و و و قضاوت می شود.
وقتی سفر کردن را شروع کردم تصمیم گرفتم دیگر زنی را قضاوت نکنم.
الهام سلطانی?
ارسال از: پریسا گندمانی