گروهی کودن شادمان را تصور کن که مشغول کارند، در فضای باز آجر جا به جا میکنند. به محض آنکه همهی آجرها را در یک گوشه زمین رو هم چیدند، شروع میکنند به بردن آنها در گوشهی دیگر زمین. این کار بیوقفه ادامه مییابد و هر روز سال آنها مشغول همین کارند.
یک روز یکی از آنها میایستد و از خود میپرسد چه کار دارد میکند. در شگفت میماند که هدف از جا به جایی آجرها چیست. و از آن لحظه به بعد دیگر مانند گذشته از کار خود راضی نیست … من همان کودنم که از چرایی جا به جایی آجرها در شگفت مانده است …
اروین د.یالوم / روان درمانی اگزیستانسیال
ارسال از: پریسا گندمانی