در غزل حس می کند عطر خوش پاییز را
فصل رنگارنگیِ از عاشقی لبریز را
هر که شاعر باشد و عاشق برایش کافی است
دفتری با یک قلم تا بشکند پرهیز را
می نشیند روبه روی باغ و تعارف می کند
استکان چای مانده روی دست میز را
یک نفس سر می کشد چای و غزل را در خیال
تا بفهمد قدر این احساس شورانگیز را
می کند رقصان ، نسیم آشنا با فصل ها
برگ های نیمه خشک از درخت آویز را
دوست دارم “های و هویِ باد را در شاخه ها
این صدای پر ز ابهامِ جنون آمیز را
می وزد در باغ و دشت و می کند غوغا به پا
می برد با خود به یغما برگ های ریز را
نم نم باران و عطر خاک و شعری ناتمام
رنگ رؤیا می زند این فصل شاعر خیز را
شعر: سمانه رحیمی
عکس: عليرضا طياري، باغ محتشم رشت، پاييز 1396
لطفا براي مرور گزارش تصويري فصل خزان و سرما از ريحانه معتمدي کليک بفرماييد: