Press "Enter" to skip to content

تجربه‌ی نمایشی شعری سیاه

0

 

نگاهی به اجرای نمایش “ازدواج‌های مرده” نوشته “آزیا سرنچ تودوروویچ” به کارگردانی “علیرضا وحدی”

علیرضا طیاری

 

پدر و دختری در فضایی مخوف و غریب زندگی می‌کنند. خانه‌ای با درِ بسته، که با صدای جِرجِر نیمه‌باز می‌شود و گویا رازی پشت آن درِ بسته نهفته است. فضایی اشباع از اصوات توی حلقی و خُرناس و پچ‌پچ‌های وهمناک. این روایت تاریک، با ورود مردی جوان با عنوان خواستگار و عذر‌خواهی از پدر (در خصوص نزدیکی زمان خواستگاری با فقدان مادر خانواده) ادامه می‌یابد. تقاضا برای قرار ازدواج و تعیین هر چه زودتر زمان آن موکول به نظرِ مادر (با آگاهی از مرگ پیش از وقت وی) می‌گردد و در پرداختی سوررئال آمیخته به وهم و هراس، نمایش بازتعریف می‌شود. گویا روح همسر مرد؛ پس از مرگ، حلول یافته در جسد خود، در اتاقی نمور به همزیستی با دختر و همسرش است. از آن جا که هیچ رازی قرار نیست تا ابد ناگفته بماند؛ راز پشت درب بسته، بر مرد جوان آشکار و تا دیدار و دیالوگ بین “تمثال متحرک مرده” و “خواستگار جوان” نیز پیش می‌رود. سرانجام با نظر موافق مادر، “وصلت” در یک مراسم شوم، با شادخواری نمادین و ترکاندن بادکنک‌ها، همسو با تم نمایش، با اراده نویسنده، محقق می‌شود و روایت که ناگزیر به جمع‌بندی است؛ با همراهی پدر، دختر، مادر و داماد جوان تا مرگ دختر مغروق در رودخانه و پایان نمایش ادامه می‌یابد.

“دنیای مردگان یا جهان‌زیرین (Underworld) اصطلاحی عمومی جهت توصیف جهانی است که ارواح مردگان پس از مرگ به آن‌جا می‌روند. مردگان زمانی در سرنوشت خود ممکن است مورد قضاوت قرار گیرند، پیش از آنکه به منطقه خاصی گسیل شوند یا زمانی روی زمین باز زاده شوند.” نقل ازدانشنامه آزاد، ویکی پدیا

اگر اهل دیدن ژانرهایی هم ردیف دراکولا یا علاقه‌مند با مضامینی در مایه‌های دنیای مردگان هستید، دیدن نمایش “ازدواج‌های مُرده” را از دست ندهید. البته من اگر بخواهم دوباره این کار را ببینم، حتما یک گوشی برای فیلتر کردن خراش‌های صوتی پی در پی اجرا، بر پرده‌ی گوش؛ به همراه خواهم برد و البته یک ماسک تنفس هوا نیز، برای اجتناب از استنشاق پودری که برای دقایقی هوا را سنگین می‌کند.

فضایی خاکستری و تلخ با تکانه‌های شوک‌آور، تمام قهوه‌ای نیست که در فنجان جمجمه مخاطب حل گرفته می‌شود! و ریتم یک سوم اول اجرا آن‌قدر کند است که بعید می‌دانم وسوسه ترک سالن؛ از ذهن مخاطبان هوشمند کار نگذشته باشد!؟ البته به مرور با تمهیدات صحنه و کارگردان؛ از‌جمله تحرک و قدرت نقش‌‌آفرینان، میزانس‌های متنوع، جابه‌جایی انرژی؛ به فضای نمایش می‌توان عادت کرد؛ اما در دل‌سپردگی اکثریت تردید دارم.

ترکیب “اصوات ایذایی” خوش‌بینانه‌ترین وصف از چگونگی بخش قابلی از این اجرا بر مبنای “سنجش صوتی” است. معلوم نیست با این همه آلودگی صوتی تحمیلی در معابر شهر از سرفه خلطی و عُق عابر مریض و بوق ممتد و ویراژ موتور و آژیر آمبولانس و مارشِ نعش‌کشِ‌ زمانه؛ انگار اره‌کشی بر روح تماشاچی و سمباده کشی بر پرده‌ی گوشش، نیز در دستور کار قرار داشت! نمی دانم تجمیع این همه آزار صوتی از صدای دارکوبی کاردک با ریتمی مغشوش به تخته کشیدن و پودر بچه را با بازدم بازیگر به خورد ریه تماشاچی دادن چه توجیه دارد؟

ترکاندن بی‌شمار بادکنک‌ها کنار گوش تماشاچی جز بی اعتنایی به ساحت مخاطب و خروج از مساحت بازی نیست. تئاتر، تونل وحشت نیست که گوریل و اسکلت را در تاریکی روی صحنه بکاریم و دلهره و غش و ضعف را بی داس عزرائیل درو کنیم و آسیاب ته مانده‌ی منطق و احساس و تشخیص مخاطب را به جای تعمیق مفهوم، به کار تخمیر واگذاریم. خمیر مایه متن هر چه باشد یا نباشد، نگاه هوشیار کارگردان است که کار را ورز می‌آورد؛ وگرنه چه فراوان است رقص شاطری. و اما:

صرف نظر از تصرفات غیر موجه شنیداری ابتدای اجرا، باید به انرژی سرشار بازیگر زن، “عارفه درستکار” در نقش دختر اشاره کنم که نافذ و ستودنی و تسخیری است و نیز بخش‌هایی از نمایش که با زحمات کارگردان و عوامل صحنه به ثمر نشست، درخشان و ماندگار شد:

– بازسازی کابوس دختر، با حضور مادر در مرز هستی و نیستی، که با تحرک دیوارهای طرفین؛ جدال با مرگ را تداعی می‌کند.

– رقص پیش از بوسه عروسی مرگ؛ که با مرور نوستالوژیک خاطرات پدر و مادر (مرده ی زنده نما)، همزمان می‌شود.

– همخوانی یک سرود تامل برانگیز که با رژه‌ی پرسوناژهای نمایش همراه است و دلالت بر نگاهی فلسفی دارد، می‌تواند پیام نمایش باشد.

– دقایقی از اجرا که دیالوگی جامعه شناسانه و فلسفی در خصوص حقوق مردگان؛ و سهم خواهی قانون که نظارت را تا تملک اجساد؛ بر شهروندان تحمیل می‌کند.

– جابه‌جایی دری که در انتهای صحنه است و ناگهان در فاصله خاموش و روشن شدن صحنه، نزدیک ردیف اول جایگاه تماشاچی قرار می‌گیرد، و دستی که از آن سو در کنکاش بیرون آمدن است؛ و خلاقیتی ضمنی را در شکست پرسپکتیو پذیرفته شده‌ی صحنه به همراه دارد.

“ازدواج‌های مرده سفری است میان واقعیت و تخیل، دنیای مرده‌ها و زنده‌ها و پیوند آنان. رویا و کابوس، مرگ و زندگی، عشق و وحشت، اسرار و واقعیت در این نمایشنامه در هم آمیخته‌اند و از آن متنی شاعرانه ساخته‌اند.” نقل از کارگردان، پایگاه الکترونیک فرهنگسرای مجازی رشت

صرف‌نظر از این پرسش که مختصات یک شعر سیاه را باید چگونه تعریف کنیم تا به شاعرانه بودن این متن برسیم؛ کارگردانی علیرضا وحدی را اگر تنها “یک تجربه” بنامیم، کارهای موفق دیگران می‌تواند به آسانی در این تعریف جای بگیرد!

در این نمایش حرکتی ضمنی از فرود به اوج را شاهدیم؛ اما سقوطی در کار نیست و قایق این کار به گِل نمی‌نشیند، بادبانش پاره نمی‌شود و تور صیاد‌اش در کار صید خالی نمی‌ماند. انرژی نهفته در این اجرا، ضرورتی است که تئاتر برای اثبات و تحکیمش و تحرک بدنه‌ی سنگینش به آن نیاز دارد.

اجرای نمایش “ازدواج‌های مرده” نوشته آزیا سرنچ تودوروویچ نویسنده‌ی از کروات از 6 مرداد ماه در “آموزشگاه سینمایی هفت” آغاز و تا 22 مرداد ماه 95 ادامه دارد. عارفه درستکار بازیگر پر‌انرژی و آینده دار به همراه مازیار عزیزی، نادیا علی اکبرخواه، پیمان یگانه، نقش آفرینان این اثر هستند. در بروشور این اجرا به گروه هنری سایه و زحمات عوامل صحنه اشاره شده است: مشاور اجرا: علی حلوی، دستیار اول کارگردان: صالح اصغری، دستیار دوم کارگردان : نسیم شاه چشمه، اجرای دکور: محمد رسائلی، مدیر صحنه: محمد سواری، دستیار صحنه: محسن میرزایی، طراح لباس: الیکا معرفت پور، دوخت لباس: الهام وحدی، دستیار نور: محمد سواری، تکنسین نور: آروین پرسون، طراحی صدا و انتخاب موسیقی: علیرضا وحدی، صوت : صالح اصغری، عکاس: علی حقگو. کیوان رضازاده، طراحی بروشور و پوستر: هدی رسولی و البته مجری طرح: آموزشگاه سینمایی هفت.

بیست و یکم مرداد 95

مروری بر عکس های نمایش “ازدواج‌های مرده” نوشته “آزیا سرنچ تودوروویچ” به کارگردانی “علیرضا وحدی”

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *