Press "Enter" to skip to content

رگبار شعر بهار

0

پاچینِ کوه، سبز و، دلی بی قرار نیست
آمد صدای پایی و اما بهار نیست
بی‌ روی یار، غنچه دهان وا نمی کند
سروی به باغ‌ ما و درختی به بار نیست
رسوا ‌ست گل، معجر او را که باد ُبرد
خاری به چشم آمد و دستی به کار نیست!
آن باده‌های ناب، به خوناب و این عجب
آدم به پای خمره و چشمی خمار نیست
بس تازیانه باد خزان پای کفر زد
راه گناه مستی نرگس فرار نیست
گیرم بهار خطبه ی قوس و قزح سرود
“سبزه پیاده آمد و غنچه سوار” نیست
رگبار شعر بهار، گل به یغما برد
بازی که ُبرد و باخت ندارد، قمار نیست
پائیزی است شعر بهاری که سوخت باغ
یک برگ بر تمامی این شاخسار نیست
هرجا چکاوکی است بهارش خجسته باد
دستی اگر به ماشه و ُقمری به دار نیست!

——- محمود طیاری

سپتامبر 2011 مریلند.

پیج اینستاگرام محمود طیاری

عکس از علیرضا طیاری؛ اردیبهشت 97؛ حیاط رستوران شورکولی، گلسار، شهر باران

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *