Press "Enter" to skip to content

شعری از شاعره ارجمند؛ سمیرا یکه تاز

0

ساعت به ساعت لحظه ها را پیر کرده
هر روز خود را جمعه ای دلگیر کرده
اصلا دلش را بیخودی زنجیر کرده
این زن که کابوس تو را تعبیر کرده

(دیوانگی ,آب و غذای ذهن تنهاست)

دلشوره ها مهمان ناخوانده و خوانده
نقش قصیده در غمش یکریز مانده
دستی که زهر شوکرانش را چکانده
یا یاکریمی را که از ترسش پرانده

(تکرار بی پایان مالیخولیایی)

تن را سپرده دست ارباب خیالی
دل را به خائن های پست این حوالی
چشمان خیسش را به اشک انفعالی
دیگر چه مانده؟ آدمی با دست خالی

(با برده داری ,حکم آزادی محال است)

پیچیده فریادش شبیه ناله ی باد
در کنج بستر با تمنای شبی شاد
این مرده ای که زندگی را برد از یاد
این برده ی پا در غلِ در ظاهر آزاد

(شاید که تفسیر سکوت این است:فریاد)

آیات مضطر را بخوان وقتش رسیده
هنگام حکمی تازه شد وقت سپیده
باید بخوانی سوره هایش را بریده
بر لاابالیهای حیران و تکیده

(بیدار شو دختر که فردا پشت درهاست)

#سمیرا_یکه تاز

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *