Press "Enter" to skip to content

آثار تازه‌یی از ‌احسان نیکفرجام

0

 

این است عطرِ خاکستریِ هوا .
که از نزدیکیِ صبح سخن می‌گوید
زمین آبستنِ روزی دیگر است
این است زمزمه‌ی سپیده ،
این است آفتاب که بر می‌آید …

تک ‌تک ، ستاره‌ها آب می‌شوند
و شب بریده ، ‌بریده
به سایه‌های خُرد تجزیه می‌شود
و در پسِ هر چیز ،
پناهی می‌جوید …

و نسیمِ خنکِ بامدادی
چونان نوازشی‌ست ..

روزی که این‌چنین به زیبایی آغاز می‌شود
[ به هنگامی که آخرین کلماتِ تاریکِ
غمنامه‌ی گذشته را با شبی که در گذر است ،
به فراموشیِ بادِ شبانه سپرده‌ام ]،
از برای آن نیست که در حسرتِ تو بگذرد ،

تو باد و شکوفه و میوه‌یی ،
ای همه‌ی فصولِ من !
بر من چنان چون سالی بگذر ،
تا جاودانگی را آغاز کنم ….

#احمد_شاملو

اشتراک شعر: الهام پوریونس

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *