اگه بچه داشتم، پسر یا دختر، ازش نمیپرسیدم: مشقهاتو نوشتی یا نه؟
میگفتم: خوب عشق کردی؟
و اگه احیانا هنوز این کارو نکرده بود، فحش بارونش میکردم.
بهش میگفتم: پس منتظر چی هستی؟ منتظری همهی دندونهات بریزه؟ ها؟ چی فکر کردی؟ فکر کردی عمر نوح داری؟ پس کی میخوای شروع کنی؟ کی؟ وقتی بازنشسته شدی؟ وقتی نصف عمرت هدر رفت؟ محض رضای خدا بجنب! برو جلو اگه دلت لرزید، منتظر نشو، امروزِ که داری زندگی میکنی؛ فردا شاید یه بمب یه راست بیفته رو کلهت …
وقت داره به سرعت میگذره، نکنه بی عشق، سقط شی! برو پی عشق …
آدمهایی که توی زندگی، دربارهت قضاوت میکنن، محرومن.
مثل اونها نباش و زندگی کن.
زندگی کن، حساب کتاب نکن …
کافه پولشری| آلن وتز
اشتراک متن: بانو قهرمانی
نقاشی: ندا دانایی