یک روز بالاخره اون مردم به استقلال حقیقی توی آرزوهاشون دست پیدامیکنن اما تمام امکانات دیگهای که در اختیارشون بوده را از دست میدن. اون پهنهی گستردهای که میتونستن مثل باد درش پر بکشن و جریان پیدا کنن برای همیشه از اختیارشون خارج میشه، اونوقته که باید فقط توی همون مرزهای کوچک و محدود خودشون بمونن و خفهخون بگیرن. بالهاشون چیده میشه و باید مثل مرغها، که فقط بلدن ادای پرواز کردن دربیارن ناشیانه بال بال بزنن بلکه بتونن خودشون را از روی این تپه برسونن به تپهی مقابل و به قدری این کار را انجام میدن تا از شدت خستگی از پا دربیان. اینجاست که برای اولین بار خیلی جدی از خودشون میپرسن «ما با این کار به چی رسیدیم؟» بعد به پشت سرشون نگاه میکنن و اون چیزهایی را که از دست دادن میبینن و حسرت میکشن.. اما آیا دوباره براشون این امکان وجود داره که به اون چیزهای از دست رفته برسن؟
«از متن کتاب»
#کاخ_رویاها
کاخ رویاها نوشتهی اسماعیل کاداره و ترجمهی علی صنعوی است.
کاداره در قالب این داستان، زیر و بمهای حکومت کمونیستی را به تصویر کشیده است. اینکه گاهی حکومتها تا درون رویاهای ملت ها هم رخنه میکنند و هیچ کس حتی در خواب هم محدودهی شخصی ندارد… و از طرفی دیگه بیان میکند که چطور اساس ساختاری میتواند فقط بر پایهی خواب و خیال باشد.
(همانطور که تئوریهای کمونیسم وقتی که بر روی کاغذ نوشته میشوند یا وقتی که به زبان میآیند ایدهآل و امیدبخش هستند، اما وقتی اجرایی میشوند، متفاوت و غیر قابل تحقق مینمایند). مطالعه این کتاب به خوانندههایی که آثار نویسندگان چپگرا را میپسندد، توصیه میشود.
گردآوری و تنظیم: طاهره زیانی