Press "Enter" to skip to content

یادداشتی از زهرا عبدی / روان شناس

0

آینده‌ی هر سرزمینی بدان بسته است که در دستِ کودکانش است.


?به این عکس نگاه کنید. یکی زندگی می‌نوازد و دیگری مرگ.

پیشگویی نمی‌خواهد تا بگوییم آینده‌ی این سرزمینِ کودک‌سرباز، چطور به پیامک‌های جگرخراشی چون «جان پدر کجاستی» می‌انجامد.
نشاندن هنر بر جایگاه والای خودش در جامعه از مهم‌ترین وظایف جامعه است. از مهم‌ترین آموزه هایی که وجه زیبای انسان را از وجه درنده‌خوی حیوانی‌اش جدا می‌کند، هنر است.
می توانید حدس بزنید وسط همین متن، عده‌ یی بدون ثانیه‌ یی تامل خواهند گفت اولویت با نان است و تا نان نیست، هنر جایگاهی ندارد.
بدان که نان بدون هنر، همان استخوان در گلوست.
هنر دعوت انسان به موسیقی و رنگ‌های درون است و این امر باید از کودکی در آموزش رسمی گنجانده شود.
منظور از هنر در این متن، ارث مرفهین و ثروتمندان نیست. آن پیانوی گران‌قیمتی نیست که گوشه‌ی سرسراها خاک می‌خورد.

هنر همنوایی با درون انسان است. تیز کردن گوش برای شنیدن نواهای درون و تربیت چشم برای دیدن رنگ‌ها و لمس حریر درون است به گونه‌ یی که انسان به چنان روشنای چشم‌هایی برسد که حقیقت را در هجوم تاریکی ببیند. کار هنر نرم کردنِ آن استخوانِ در گلوست.

هنر؛ مردمی‌ترین است و هرگز به شمال شهر و جنوب‌شهر تقسیم نخواهد شد. هنر دعوت به مهر است.
خشونت‌طلب نیست و هرگز دشنه را به آرشه ترجیح نمی‌دهد. هنرمند یعنی کسی که ممکن است خودش ننوازد اما ممکن نیست روحش درگیر سحر موسیقی نباشد چون هنر، نتیجه کوشش انسان برای به وجود آوردن زیبایی است و هیچ چیز مانند زیبایی به زندگی نزدیک نیست.

این عکس به حدی عکس مهمی است که هر چه درباره‌ی آن تامل کنیم و بنویسیم، کم است.

سعدی می‌کوید:
دانی چه گفت مرا آن بلبل سحری / تو خود چه آدمی‌ای کز عشق بی‌خبری
اشتر به شعر عرب در حالت است و طرب / گر ذوق نیست تو را، کژ طبع جانوری

کژطبع جانور که منظور سعدی است همان است که گوش خود بر موسیقی می‌بندد و چشم بر نقش و نگار هنر و اخم بر پیشانی می‌نشاند و نتیجه‌اش هم می‌شود آن ناانسانی که در دانشگاه کابل بمب می‌گذارد و آن همه جوان را به خاک درمی‌غلتاند.

زهرا عبدی / روان شناس

اشتراک: بابک فرزندی
.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *