Press "Enter" to skip to content

Posts published in “يادداشت”

🌀♻️آیا سرنوشت را میتوان از سر، نوشت؟

0

🖋عبارت مشهور و رایجی است که میگوید: مراقب افکارت باش چون منجر به رفتارت میگردد، مراقب رفتارت باش،‌ چون برایت عادت میگردد،‌ مراقب عادت هایت باش چون تبدید به شخصیت ات میشود و مراقب شخصیت ات باش، چون مسیر سرنوشتت را رقم خواهد زد. پس مسیر سرنوشت اینگونه خواهد بود:

💃ما بیش از آنکه افسرده باشیم، فرسوده ایم.

0
تردیدی نیست که زندگی در ایران نمایشی است تراژدیک از بازیگرانی که در حال دویدن روی " تردمیل "** هستند. آن هم تردمیلی که دائما" سرعت و شیب اش بیشتر میشود. هرچقدر هم که پاهای قوی داشته باشی هرچقدر هم که پرتلاش، پرنفس و سرسخت باشی با اولین‌ توقف سقوط میکنی از میان این بازیگران گروهی همچنان برای بقای خود سخت تر از قبل میدوند، غافل از اینکه هرچه سریعتر میدوند، سرعت نرسیدنشان، بیشتر می شود.

زندگی با طعم “گس”

0

?در چند سال اخیر، چندین بار شانس این را داشته ام که از نزدیک شاهد اجراهای خیابانی گروه " گس" باشم. استمرار خستگی ناپذیر حضور این گروه دونفره، در بازار، پیاده روها، فروشگاه ها و کافه های رشت، در پنج سالی که از تشکیل شان میگذرد، به ویژه حضور ایشان در بسیاری از تولدهای سورپرایزی و حتی در ایام کرونایی که در کوچه ها و زیر پنجره خانه ها برای ایشان مینواختند و میخواندند، عاملی شد که تا آنها را بتوان از شناخته شده ترین هنرمندان رشتی معاصر نزد عموم مردم دانست. شهرتی که به لطف دوربین های موبایل تماشاگران و انتشار گسترده فیلمهای اجراهایشان در فضای مجازی، فراگیرتر هم شد.

الحذر ای ناقصان زین گلرخی

0

?"شوپنهاور" معتقد بود که تفاوت فرهنگ غرب با فرهنگ شرق در گرایش اولی به "زندگی" و دومی به "انکار خواست زندگی" است و این که انسان با رهایی از هراس نابودی و تنش حاصل از خواست یا انکار خواست زندگی است که به آرامش می رسد. "نیچه" تحت تاثیر آرای شوپنهاور و خواست زندگی، نظریه خود را درباره خواست "قدرت" و "اَبَرانسان" ارائه کرد ولی از آن بخش از آرای شوپنهاور که انکار خواست زندگی و مرگ اندیشی شرق را ستایش میکرد، رویگردان بود و آرزو داشت کاری کند که مردمان صدها بار بیشتر به زندگی بیاندیشند و این میسر نمیشود مگر به یافتن معنایی برای زندگی ..... "کسی که چرایی زندگی را یافته، با هر چگونه ای خواهد ساخت" دنیای سرشار از تکنولوژی جدید با مدیریت مردن، اندیشه اصیل در باره مرگ را بیهوده ساخته است. این بیهودگی به بیهودگی زندگی در عصر مدرن منجر میشود.

بگشا ز مویت گرهی چند ای مه

0

?زندگی چیزی جز خلق لحظات ناب از لذتهای عمیق عاطفی نیست و ناب ترین این لحظات، در پرتو عشقی بدست می آید که معنای خود را در دوام و استحکام زندگی مشترک یافته است.

این روزها، اضطراب از آینده ای مبهم، استیصال انتخاب در دوراهی های زندگی و استرس تصمیم ماندن و رفتن، مادرانی نگران و پدرانی مستاصل، خانواده هایی پریشان و جامعه ای از هم گسیخته برجای گذاشته که از خلق لحظات ناب عاطفی در زندگی خود درمانده اند و بیم زوالِ توانِ تاب آوری شان می رود.

یک اتفاق ماندگار ادبی-نمایشی در بازشناسی چهره‌ی ملی؛ میرزا کوچک جنگلی

0

تلاش‌های آزادی خواهانه‌ی چهره‌های ملی میهنی یک سرزمین، همواره تاریخ‌ساز و ماندگار است و مبین غرور ملی.

ستارگانی همچون "باقرخان" و "ستارخان" و "میرزاکوچک جنگلی" که در دفاع از خاک و داشته‌های ایران و ایرانی؛ جان فدای مردم کردند.

در این گذار؛ ادبیات متعهد و ابزارهای فرهنگی در تبیین افتخارات ملی؛ کارآمد و پیشبرنده است.

و از خوش روزگار در آن زمان که پیوندی فاخر میان "تاریخ" و "هنر" حادث شود و "دل‌آوران" زمانه در آفرینه‌های "هنرمردان" بزرگ، باز آفرینی شوند؛ اسطوره‌های زمان؛ بر فرهنگ ملی "جاویدان" می‌شوند.

و اکنون:

بلوغ بیشعوری و حماقت

0

?رشد شعور فردی و اجتماعی نیاز به برنامه ریزی هدفمند و آینده نگری همه جانبه آموزشی، فرهنگی و اخلاقی دارد و وقتی برنامه ای در این راستا وجود نداشته باشد، زمینه برای تکثیر، سرایت، رشد و بلوغ بیشعوری فراهم گشته و هنگامی که به مرحله بلوغ کامل بیشعوری روانی، جسمی، رفتاری، اخلاقی، فرهنگی، تاریخی و اجتماعی و نهایتا به حماقت عمومی و جمعی برسیم،‌ دیگر راه گریز نداریم. چرا که در این مرحله، از سطح نرم افزاری و رفتاری ساده، به عمق حماقت و بیشعوری سخت افزاری و بخش ژنتیکی آن نزول کرده ایم، که به واقع دوران بلوغ بیشعوری محسوب میگردد و از قدرت تاثیر و توان تکثیر بالاتری نیز برخوردار است.

?گربه های ملوس یا مخوف…

0

?در جایگاه یک درمانگر علاقه مند به عوامل مختلف تاثیر گذار بر شخصیت و رفتار، مدت هاست که در میان عوامل متعددی که فکر میکنم در طیف عناصر موثر بر رفتار مراجعین ام موثر است، یک سوال جدید را هم گنجانده ام و آن این است که آیا حیوان خانگی دارید؟

? لزوم تزریق امید و عشق

3

? بنظرم وقت آن رسیده است که بتدریج در مورد بررسی چراییِ سطح گستردگی بالای ابتلا و مرگ ناشی از کرونا در ایران، از نگاه خطی علت یابی مقصرانه ( یعنی صرفن بحث واکسیناسیون، که البته از مهمترین عوامل است ) دست کشید و از منظر شبکه ای و چند عاملی به این مسئله توجه داشت تا بتوانیم در روزهای آینده و در آستانه و میانه فصل سرد سال که در پیش رو داریم، دچار غافلگیری بزرگ دیگری نشویم.

“هنر کتاب نخواندن”

0

بسیاری کتابها را فقط از روی شکل و بو، و به اصطلاح «وجنات» آنها باید فهمید که خواندنی نیستند. خیلی‌ها به جای آنکه مجذوب یک کتاب باشند، مرعوب اهمیت کلاسیک یا شهرت افواهی آن‌اند، و با آنکه به ذائقه خود آن را ناگوار می‌یابند، گرفتار رودربایستی و ریای علمی –هنری یا اسنوبیسم می‌شوند، و بدون هیچ حظ روحی یا بهره علمی کتاب نامطبوع نامأکول را به زور فرو می‌دهند. فقط برای آنکه آن را خوانده باشند. برای هر کتاب علاوه بر پیشینه علمی و ادبی مناسب، سن مناسب، وقت مناسب، حال مناسب، خواننده مناسب هم وجود دارد. کتابی که با زور خوانده شود، هضم نشده و جذب نشده دفع می‌گردد. در زمانه‌ یی که فراغت دیریاب و دشواریاب است و کتاب اعم از قدیم و جدید از کلاسیک تا مدرن، این‌همه فراوان است و از سر و کول ما بالا می‌رود، چرا باید به زور کتاب خواند؟

واقعا که!

0

پشتتان به زیبایی‌تان گرم است. برای شب‌های سخت پاییز روی موهای بلند خودتان حساب کرده‌اید. خوب می‌دانید سیاهی در هیبت شما ترجمه‌ی دیگری پیدا می‌کند. اصلا این شمایید که تعیین می‌کنید، که من هر شب با چه آهنگی، سرِ فردایم را گوش تا گوش ببرّم. انتخاب زبری یا نرمی پوست غم، یا طیف رنگی دلتنگی با شماست. کافی است فقط کمی نور اتاقتان را کم کنید، تا ببینید چگونه خواننده‌های زنده یا مرده، با بهترین ترانه‌هایشان قربان صدقه‌ی شما می‌روند. روزی که شما با لب‌های سرختان از آبی بودن عشق حرف زدید روز جهانی شعر شد. شمایید که ترس و عشق و درد و امید و بغض و مرگ را زنده نگه می‌دارید.

‌طهران، شهری که بود… تهران، شهری که هست…

0

هر تکّه از تهران گویی شخصیتی شبه انسانی دارد. انگار بیست و چند زن و مرد کنار هم یک چیدمان انسانی ساخته‌اند که نامش تهران است. از آن بالا نیاوران یک مرد ثروتمند کراواتی است، کت و شلوار فرانسوی بر تنش سفارشی دوخته شده روی مبل چرمی لم داده، پشت سرش حرف‌ها زیاد است ولی او با پول دهان‌ها را می‌بندد. سعادت‌آباد تازه به دوران رسیده است، تلاش زیادی کرده تا گران بخرد و بپوشد ولی از راه رفتنش پیداست اصالت ندارد. چشمهایش دو دو می‌زند، نگران انتقام کسی است که هیچ کس نمی‌داند کیست جز خودش. ولنجک زن ماتیک زده‌ یی است که پالتو پوست تنش است، دو معشوق دارد، او پا روی پا انداخته با کفش فندی و سیگار مارلبرو گُلد از پنجره پنتهاوسش به نقطه‌ یی نا معلوم نگاه می‌کند. شوش مرد معتادی است که متجاهر می‌نامندش. افسریه مرد میانسالِ دو شغله است، آریاشهر زن کارمندی است که تاب زندگی خسته کننده متاهلی را نداشته و روی پای خودش ایستاده، تهرانپارس مرد متوسط وا مانده‌ یی است که صورتش هنوز با سیلی سرخ است، شهرک غرب کارخانه‌دار و سیاستمدار است، از سرتاپای او دروغ و چپاول می بارد، بی‌تفاوت به فقر خزنده‌ یی است که سرش از خزانه پیداست روی راک چِیرش کنیاک می‌نوشد. یافت‌آباد پیک موتوری است، گیشا دختر رویا پرداز تهران است، امیرآباد پسر لیسانسی است که به حشیش پناه برده، خیابان ولیعصر از میدان ولیعصر تا راه آهن بیوه تنهاست، از میدان ونک تا تجریش پا اندازِ شبهای تهران، منیریه زنِ هنوز عاشقی است که خوشنویسی می‌کند، مجیدیه پسر فیلسوف مسلک یه لا قبا، میدان هفت تیر مرد تنهای شب است و اکباتان پسر گیتار به دوشی است که کنار ایستگاه‌های مترو پینک فلوید می‌نوازد. میرداماد دلال بورس است. فرمانیه پدرسالارِ ثروتمندی که فرزندانش را منتظر تقسیم ارث گذاشته، چیتگر زنی است که چایش همیشه یخ می‌کند، لب نزده. یوسف آباد هم مردی است که همیشه روی مبل می‌خوابد. حکیمیه سرهنگ پاسداری است نگرانِ دختر نوجوانش. کهریزک پیرمردی است که فراموشی دارد. ستّارخان زن تنهایی است که تا دیر وقت حافظ می‌خواند. تقاطع گاندی و جردن بوسه تابستانیِ شاهرخ و سمیه است که جاودانه شده. آه از دَروس زن زیبای پیانیستی که سمفونی شماره نُه بتهوون می‌نوازد موهایش غرق عطرِ آمواژ آنِر....

اتحاد نامبارک اختلالات شخصیت

0
✍یادداشتی به بهانه کشته شدن"بابک خرمدین"، کارگردان سینما،‌ بدست پدر(۲) و با همکاری مادر ?مبتلایان به اختلالات شخصیتی میتوانند در یک رابطه دوسویه در کنار همدیگر قرار گیرند و بعد از اینکه بر اساس جذابیت طرحواره ای همدیگر را پیدا کردند، به بقا و حتی تشدید اختلال خود کمک کنند!. بعنوان مثال اختلال شخصیت "خودشیفته" و اختلال شخصیت "وابسته". نمونه های داستانی اش را میتوان در رابطه ی "دن کیشوت و نوکر وفادارش سانچو پانزا"* و نیز در ارتباط "دایی جان ناپلئون و مش قاسم"** دید و نمونه های اجتماعی اش را در برخی روابط عاشقانه !!و نیز ارتباط روسای خودشیفته و کارمندان پاچه خار رابطه ای مبتنی بر منفعتی دو طرفه و با اثر تشدیدی رفتار و اتفاقا" بر بنیان مشابه ترس خودشیفته و وابسته، هر دو در درون فاقد عزت نفس اند و ترس اساسی ترین هسته ی ناخودآگاهشان را تشکیل می دهد ولی دفاع روانی ناکارآمدشان، از یکی خودشیفته ساخته است و از دیگری وابسته

دلتنگی

0

دلتنگی، موجود عجیبی‌ست. حسود، شکننده و حساس است. دلتنگی، شخصیت مخصوصِ خودش را دارد و اگر نتوانیم آن را به درستی مهار کنیم و نتوانیم ذاتش را ببینیم و بپذیریم، میتواند در رابطه‌مان نوسان ایجاد کند.

همدیگر را صدا کنیم!

0

? به بهانه اخبار زیاد شدن آمار خودکشی در کشور؛

من جامعه شناسم و نه معلم و سخنران در حوزه انگیزش و توصیه و نصیحت.بااین حال، حال بد امروز جامعه به من می گوید از خطاب قرار دادن مردم جامعه ات نترس و اگر سخنی را نیکو می دانی به آنها بگو.

انسان خردمند…انسان ابزارساز

0

✍از جمله تعاریفی که برای انسان ذکر شده این است که انسان موجودی ابزارساز است. انسان خردمند توانسته است متناسب با اهدافش ابزارهایی بسازد و آن ابزارها را در جهت تسهیل و تسریع کارهایش به کار بگیرد. همین ویژگی منحصر به فرد انسان، به او امکان داده است تا علی‌رغم توانایی جسمانی نسبتاً محدودش نسبت به دیگر آفریده‌ها، قابلیت های منحصر به فردی داشته باشد.

کجای راهی که ما می رویم اشتباه است؟!

0
رسانه ی هفت هنر با توجه به اهمیت بحران جهانی کرونا انعکاس مطالب این مهم را در رسالت خود می داند. امروز 15 فروردین ۱۴۰۰ دکتر حسین کرمانپور، مدیر اورژانس بیمارستان سینا یادداشتی را همزمان به طرح خیز قطعی موج چهارم کرونا در ایران منتشر کرد که با هم می خوانیم.

باغچه ای را به فرزندی قبول کن

0
‍ هفت ماه پیش در صندوق پستم لابه لای روزنامه ها و نامه ها یک آگهی دیدم‌. شهرداری می خواست حضانت تعدادی باغچه را به اهالی واگذار کند. یعنی مراقبت و‌‌ سرپرستی باغچه ای طی قرار دادی یکساله به افرادی خاص واگذار می شد و به شرط موفقیت، این قرار داد قابل تمدید بود. به نظرم ماجرایی جالب و هیجان انگیز بود.

صمٌ ‌بکمان!

0

?امروز چیز عجیبی دیدم. زنی وارد فروشگاه شد؛ با دست به جنسی در قفسه‌ای اشاره کرد. فروشنده پایین آوردش، گذاشتش روی پیشخوان. زن، جنس را برانداز کرد، سری تکان داد، کارت بانکی‌اش را از کیف بیرون آورد و به دست فروشنده داد. فروشنده کارت را روی کارت‌خوان کشید و عددی را وارد کرد، دستگاه رمزخوان را جلوی زن گذاشت، او عدد را وارد کرد، صدای چاپ کاغذ آمد، همزمان فروشنده کالا را در پاکتی گذاشت و به دست زن داد، و لحظه‌ای بعد زن رفته بود پی کار خودش و فروشنده رفته بود پی کار خودش. در تمام این فرایند، کلمه‌ای - حتی همان صداهای نامفهوم تعارف‌آلودِ آشنا در زمان خرید - از دهان هیچ‌کدام‌شان درنیامد!

1400

0
هزار و چهارصدِ عزیز! خواهش می‌کنم برای ما کمی حالِ خوب بیاور، کمی دلخوشی و کمی لبخندهای از تهِ دل. دلمان تنگ شده برای حتی یک جرعه خوشحالیِ معمولی، برای آرامش داشتن‌های عمیق، برای دور هم جمع شدن‌های بدون هراس. هزار و چهارصدِ عزیز! تو پایان تمام سیزده‌های غمگینی، تو شروعی دوباره‌ای، تو حتی اسمت با سال‌های پیش از این، فرق دارد. فرق داشته باش لطفا! متفاوت باش، و خوب باش، با مردمی که در قرن قحطیِ عدالت و لبخند زیسته‌اند... چشمان ما کمی بیشتر از سال‌های قبل، به دستان سبز توست? به آغوش در انتظار بهار ما خوش آمدی...

برو سمیه،‌ برو

0
✍سالهاست که ناظر و شاهد رفتن ها هستم بستگانم، دوستانم،‌ همسایگانم، عزیزانم و من هرچند چیزی بر زبان نمی آوردم ولی ندای قلب خودم را نیک میشنیدم که تک تک ایشان را خطاب قرار میداد و میگفت نرو نرو آزرم جان، نرو مجید، نرو کیوان، نرو پژمان، امیر نرو.

✅ چرا قدرتمندان احمق می شوند!

0

✍️ دکتر مجتبی لشکر بلوکی

یک دانشمند عصب‌پژوه در دانشگاه مک‌مستر آزمایشی انجام داد. سرِ دو دسته (افراد قدرتمند و افراد نه‌چندان قدرتمند) را زیر دستگاه تحریک مغناطیسی مغز قرار داد. نتیجه جالب بود. او دریافت قدرت در افرادی که احساس قدرت می کنند فرآیند عصبی خاصی به‌نام بازتاب را مختل می‌کند. چیزی که مبنای فهم و درک دیگران است و این باعث می شود که قدرتمندان در دیدنِ مسائل از نگاه دیگران ناتوان می‌شوند. یکی از دانشمندان این مساله را «پارادوکس قدرت» نام گذاری کرده: ما به خاطر یک سری توانمندی ها، قدرتمند می شویم اما زمانی که قدرتمند می شویم بخشی از توانایی‌هایی خود را از دست می‌دهیم.

تنها صداست که می ماند…..

0

حواس، دریچه درک ما از هستی اند و تجربه شنیداری، اولین تجربه درک ما از هستی در لحظه تولد است. حواسی که در هنگام ورود به هستی و از لحظه تولد، یکی یکی شکل گرفتند، در پایان این مسیر نیز به تدریج و به نوبت خاموش می شوند. سنتی ترین شکل مرگ، پایان گرفتن انرژی حیات در انتهای مسیر طبیعی زندگی است و این را "نزع" مینامند. نزع برآمده از کلمه نزاع و به مفهوم جنگ بین تمایل به زندگی و شوق مرگ است.

هنر سرناچی دست به سینه تاریخ نیست

0

الهام عیسی پور

در عرصه هنر رمان، آنچه ارزش و مرتبت بخشی یک اثر ادبی را بازمی‌تاباند و بر افق متعالی و انسجام بلاغی آن نظر می‌افکند، بی‌گمان تنها زمانی است که در عصر معاصر می‌توان به چشم واقعیتی به آن نگریست که این آثار در مقایسه با عظمت آثار سترگ پیشین، در مرتبه سفلی قرار نگرفته باشند و در فرایند آفرینش و در قلمروی غنی ایده‌پردازی و به‌کارگیری صناعات ادبی، نوگرایی را ارج نهاده باشندتا بتوانیم شالوده مستحکم گونه‌های ادبی را بر آن اعطا کنیم  چراکه هم‌زمان با اشکال ادبی‌تر، اشکال سطح پایین ادبی نیز پدیدار گشته و تکوین یافته‌اند که به هجو و تقلید تمسخر آمیز نزدیک  اند تا به جلال متون گذشته. بدین سبب بدون این پیش نیاز و رویکرد واقع‌بینانه به دنیای رمان، ارزیابی ارزش‌های آثار هنری ناممکن به نظر می‌رسد و ما را به ورطه نگرشی سوق می دهد، نگرشی که از عمق، دقت، وسعت و پویایی واقعیت معاصر برخوردار است اما به‌هیچ‌وجه به‌صورت عاملی به‌عنوان پیشینه معتبر نگریسته نمی‌شود و در وادی هنر و سنجش آن صرفاً در معرض ارزیابی‌های غیرمنصفانه دوره‌های گوناگون قرار می‌گیرد.

یلدای کرونایی، یلدای دلتنگی

0

?خانواده ، اصول اخلاقی عمده خود را مدیون اخلاقی و انسانی زیستن کهنسالان خود است. مدیون مادربزرگ ها و پدربزرگ ها

صفاتی چون مهر و محبت، صفا و صمیمیت و مهارت هایی چون عشق ورزیدن و همدلی، نمیتواند صرفا" مهارت ناشی از رفتار آموخته شده باشد، بلکه قطعا" برآمده از عمیق ترین لایه های ذهن ناخودآگاه و حاصل تکرار و تحکیم آموزه های چند نسل است.

بحران هویت ملی

0
یادداشتی به بهانه ۲۱ آذر و همزمانی زادروز احمد شاملو و سالروز آزادی آذربایجان و ژاژخایی و یاوه سرایی اخیر همسایگان مرزی احمد شاملو در ۲۱ آذر ماه

فردا برایت نامه‌ای تازه خواهم‌نوشت…

0
"گفتم ور نرو اینقدر با من، من مثلا گوریل بدخلقیم بچه‌جان. خندید، بعد دستاشو کرد توی موهام، ژولیده‌ترم کرد. گفت تو هیولای محبوب منی. گفتم هیولای خالیت نمیشه باشم؟ گفت باشه، تو هیولای خالی منی. بعد، ته‌ریشم رو چسبوند به لبهای سرخ سردش، گفت مهر زدم، باطل شدی پیرمرد. " سپس برخاستیم، از کافه رفتیم تا ساحل امنی که شن‌های منجمد اتاق‌خوابش برای هم‌آغوشی هیولا و پرنسس امن بود. اوایل پاییز بود. یادت هست؟

در رثای اکبر عالمی

0

اکبر عالمی برای ثبت تاریخ و ساخت مستندی از فعالیت های پزشکان و پرستاران در مقابله با کرونا، به میدان آمد که شوربختانه خود،‌ به کرونا مبتلا شد و درگذشت. عالمی آمده بود تا از روایت جنگ کادر درمان در مقابل کرونا فیلم های مستندی تهیه کند تا سر فرصت، روایت فتح را بسازد که چون آوینی شهید روایت شد. عالمی قدردان…

کاکائو داغ صوتي

0

به نظر من هر صدایی مزه ای دارد، مثلاً صدای لئونارد کوهن طعم قهوه تلخ دارد، آرتا فرانکلین، یا ام کلثوم البکتاجی، صداهاشان مزه کاکائو داغ است! برای من، صدای آقای شجریان، مزه شراب حلال را دارد، چنان مزه ای دارد برای ما که باران می زنیم و مست می شویم, صدای ایشان گواراست، آدمی را حالی به حالی می کند، صدایی…

برای خانم دکتر فاطمه قطبی عزیز متخصص کودکان و نوزادان که بر اثر کرونا از میان ما رفت.

0
◼️◼️◼️ من این لبخند را می‌شناسم خانم دکتر فاطمه قطبی عزیز این نگاه را می‌شناسم. این لحظه را هم. این چین‌ها برایم آشناست. این چین گوشه‌ی لب و خطی که از کناره‌‌ی بینی کشیده شده تا لب را می‌شناسم. آن‌طور روی هم آمدن پلک‌ها را هم. مگر می‌شود متخصص کودکان باشی و سه چین مهربان نیفتاده باشد گوشه‌ی چشم‌هایت؟ مگر مِهر سالیان دراز دم‌خور بودن با کودکان، در چهره‌ی دکتر سیادتی نیز ننشسته بود؟ مگر می‌شود روزی چند ساعت با کودکان بخندی و حرف‌های ناب و بکر بشنوی و مهربانی در چین‌های صورت‌ات خانه‌نشین نشود؟

گاهی خیلی زود دیر میشه!

0

خیلی ساده میان درست میشینن همونجایی که باید؛ دقیق وسط قلبت. و آرام و ممتد در تو ریشه می‌کنند، با هر نفس! با هر نگاه! یه دفعه چشم باز می‌کنی و می‌بینی شدن جزئی از وجودت‌. و قصه درست از اون جا شروع می‌شه که عادت می‌کنی به حضور پررنگ دائم‌شون که، کم‌کم کمرنگ بببنیشون و خیالت راحته که همیشگی هستن. تلگرامت…

به بهانه بزرگداشت فردوسی و پاسداشت زبان فارسی

0

"ف"...مثل فردوسی ..."دریغ است ایران که ویران شود" "ف" ...مثل فارسی..."فارسی شکر است" "ف".... مثل فوتبال..."ایران نمیخواد حذف بشه" "ف".... مثل فرزند..."عشق" "ف"... مثل فردای ایران..."امید"

/////////دکتر حمید اخوین

برای فهیمه

0
دریابندری علاوه بر ترجمه، دستی در سرودن شعر هم داشت. چنانکه یکی از آن‌ها را برای همسرش، زنده‌یاد فهیمه راستکار، سرود و به همراه یادداشتی کوتاه به او تقدیم کرد. تاریخ ساختن این شعر روز و ماه دارد و سال، نه. به گمان سهراب دریابندری كه خط پدر را خوب می‌شناسد باید در سال‌هایی پیش از دهه‌ی شصت نوشته شده باشد؛ دهه‌ی پنجاه؟ شاید.

از “یاس زرد” تا “روغن بنفشه”

0

آینده سیاسی جهان با اندیشه های فراماسونها شکل میگیرد و آینده علمی جهان در ذهن خیال پردازانی چون نویسندگان و کارگردانان داستانهای علمی تخیلی.. امروزه تخیلات کتاب های ژول ورنی را باید در فیلمهای علمی-تخیلی سینما جستجو کرد. فیلم شیوع ( Contagion)، محصول سال ۲۰۱۱ به کارگردانی “استیون سودربرگ” یکی از این فیلمهاست که این روزها با شیوع بیماری کرونا رنگ وافعیت به خود گرفته…

هدايتي تازه از جنس هنر…

0

اگر خلاقیت به معنی نوآوری است پس چرا پیکاسو کپی کرد و همه می گویند که او خلاق ترین بود؟ وقتی در اوایل قرن بیستم پیکاسو کوبیسم را با صورت های عجیب و غریبش با «دوشیزگان اوینیون» در جهان معرفی کرد، عده ای این شیوه از نمایش چهره ی انسان عجیب و نامانوس و برخی آن را نوآورانه، خلاقانه و محسور کننده…

لزوم حراست از يک امتياز فرهنگي مهم شهر رشت؛ در حمايت از ادامه‌ي فعاليت تماشاخانه‌ي «هامون»

0

افتتاح تماشاخانه‌ي «هامون» در مرداد 96 اتفاق مهمي بود که توانست خانواده‌ي بزرگ تئاتر شهر رشت و استان گيلان را خوشحال کند. حضور «حسن معجوني» از هنرمندان تئاتري شُهره که با استقبال هنرمندان و شخصيت‌هاي بنام منطقه؛ همچون «فرهاد مهندس‌پور»، «محمد رضايي‌راد»، «امير غفارمنش»، «فرامرز طالبي»، «رضا بهبودي»، «محمد عاقبتي»، «امير پوريا» و «انوش نصر» از بازيگران با‌سابقه تئاتر، سينما و تلويزيون…

“حالتان خوب است؟” یادداشتی کوتاه درباره ی حال خوب

0
      اردشیرپژوهشی: آنچه می خوانید تلاشی است برای پاسخ دادن به پرسش یا پرسشهایی که دوست ارجمندم سرکارخانم کیهانی  دریک گروه تلگرامی، مطرح کردند از ایشان سپاسگزارم که با طرح پرسش های خاص شان ما رابه تعمق و تلاش برای نوشتن و بیان افکار وایده هایمان دعوت می کنند... از آنجا موضوع طرح شده موضوعی  فراگیراست، فکر کردم خوب است آن را با شما هم درمیان بگذارم با این امید که این نوشتار کوتاه با همراهی و ابراز عقیده ی  شما به گفتگویی چندسویه و پربار بدل شود.  

پاییز

0

  گردن‌کشی‌های دلار، زیبایی پاییز را مغلوب نمی‌کند. یخچال‌ها خالی است؛ قیمت‌ها وحشی شده‌اند؛ سفره‌ها هر روز کوچک‌تر می‌شود؛ پدران، شرمنده و خسته به خانه می‌آیند؛ مادران گهوارۀ زندگی را موزون نمی‌جنبانند؛ خبرها دلهره‌آورند؛ اما… اما هوای پاییز هنوز عاشق‌‌نواز است؛ هنوز هر نفس‌ که در پاییز می‌کشی، جامی از شراب یاد در سینۀ خاطرات می‌ریزد. مرد جوان باشی یا زن پیر،…