Press "Enter" to skip to content

واقعا که!

0

پشتتان به زیبایی‌تان گرم است. برای شب‌های سخت پاییز روی موهای بلند خودتان حساب کرده‌اید. خوب می‌دانید سیاهی در هیبت شما ترجمه‌ی دیگری پیدا می‌کند. اصلا این شمایید که تعیین می‌کنید، که من هر شب با چه آهنگی، سرِ فردایم را گوش تا گوش ببرّم. انتخاب زبری یا نرمی پوست غم، یا طیف رنگی دلتنگی با شماست. کافی است فقط کمی نور اتاقتان را کم کنید، تا ببینید چگونه خواننده‌های زنده یا مرده، با بهترین ترانه‌هایشان قربان صدقه‌ی شما می‌روند. روزی که شما با لب‌های سرختان از آبی بودن عشق حرف زدید روز جهانی شعر شد. شمایید که ترس و عشق و درد و امید و بغض و مرگ را زنده نگه می‌دارید.
هر داستانی که در گذشته خوانده‌ام و یا در آینده خواهم خواند به شما مربوط می‌شود. محال است سراغ نویسنده‌ای بروم که شما را نفی کند. اصلا کتابی که دوست داشتن شما را تایید نکند لایق قفسه هیچ کتابخانه‌ای نیست.
ولی از روی انصاف باید بگویم که این همه زیبایی‌، دلیل نمی‌شود که بد نباشید و بدی نکنید. اگر درخشش دستان و سکوت سیال اتاق شما نبود، این همه شب‌ها و روزهای من به هم گره نمی‌خورد. بد بودن‌های جذاب شما بدجوری حرفه‌ایست و به شما می‌آید. انگار سالها برای دلبری‌های عذاب‌آور دوره دیده‌اید. واقعا برای این همه دردِ مقرون به صرفه از شما ممنونم..

#جلال_حاجی_زاده

اشتراک: نازی تارقلی زاده

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *