?امروز چیز عجیبی دیدم. زنی وارد فروشگاه شد؛ با دست به جنسی در قفسهای اشاره کرد. فروشنده پایین آوردش، گذاشتش روی پیشخوان. زن، جنس را برانداز کرد، سری تکان داد، کارت بانکیاش را از کیف بیرون آورد و به دست فروشنده داد. فروشنده کارت را روی کارتخوان کشید و عددی را وارد کرد، دستگاه رمزخوان را جلوی زن گذاشت، او عدد را وارد کرد، صدای چاپ کاغذ آمد، همزمان فروشنده کالا را در پاکتی گذاشت و به دست زن داد، و لحظهای بعد زن رفته بود پی کار خودش و فروشنده رفته بود پی کار خودش. در تمام این فرایند، کلمهای – حتی همان صداهای نامفهوم تعارفآلودِ آشنا در زمان خرید – از دهان هیچکدامشان درنیامد!
?ما به شکل عجیبی دیگر حرف نمیزنیم. همین ما که منتظر دعوتنامهی ‘کلابهاوس’ هستیم تا شبکهی تازهای به شبکههای اجتماعیمان اضافه کنیم و ‘صدا’یمان را به گوش آدمهای تازهای برسانیم، در مواجهه با جهان پیرامونمان، هر روز لالتر میشویم. اگر ‘شکلک’های توی واتساپ و تلگرام را حذف کنید، باورتان نمیشود هر روز چقدر حرف کم خواهید آورد؛ با مادر و پدر و خواهر و برادر و همسر و رفیق و معشوقتان! باور نمیکنید؟ امتحان کنید! یک هفته نه، یک شبانهروز بدون ‘شکلک’ بگذرانید، تا ببینید چقدر گنگاید، چقدر حرف ندارید!
?آیا چنین جهانی بهتر است یا بدتر؟ من نمیدانم. جهانی که در آن زبان، فقط ابزار ارتباط است و اگر جایگزینی کارآمدتر و سریعتر برایش وجود داشته باشد – چنان که تکنولوژی همین روزها پیداش خواهد کرد – ناگزیر حذف خواهد شد، و جایش را به مُشتی کد یا سیگنال یا هرچیزی خواهد داد که لابد بین مغزهای ما در حرکتند، بی نیاز به زبان.
?اما میدانم که در چنین جهانی – جهان بدون کلمات – ما دیگر آوازی نخواهیم شنید. ما دیگر آوازی نخواهیم خواند. و جهانِ بدون آواز؟
بله، من از چنین جهانی میترسم!
✍️حسین وحدانی
اشتراک متن: نازی تارقلی زاده
پی نوشت:
صم بکم /sommonbokm/: کر و لال، خاموش؛ ساکت.
“صمٌ بکمان!” کنایه از اکثریت خاموش!
پرتره با قیر و آکرولیک سفید روی بوم 100 در 79 سانتی متر. اثر علیرضا طیاری 1397.