Press "Enter" to skip to content

“حالتان خوب است؟” یادداشتی کوتاه درباره ی حال خوب

0

 

 

 

اردشیرپژوهشی: آنچه می خوانید تلاشی است برای پاسخ دادن به پرسش یا پرسشهایی که دوست ارجمندم سرکارخانم کیهانی  دریک گروه تلگرامی، مطرح کردند از ایشان سپاسگزارم که با طرح پرسش های خاص شان ما رابه تعمق و تلاش برای نوشتن و بیان افکار وایده هایمان دعوت می کنند… از آنجا موضوع طرح شده موضوعی  فراگیراست، فکر کردم خوب است آن را با شما هم درمیان بگذارم با این امید که این نوشتار کوتاه با همراهی و ابراز عقیده ی  شما به گفتگویی چندسویه و پربار بدل شود.

 

چگونه نگاه مثبتی به جهان وپیرامونتان دارید؟

چگونه بتوانیم دراین شرایط پیچیده وسخت حال خوبی داشته باشیم

وبرای دیگران همراه خوبی باشیم؟

در پرسش مطرح شده  سه اژه ی کلیدی هست  که هرکدام شرح مفصلی را می طلبد، شرحی که یقینا از عهده ی من و از حوصله ی این گفتارکوتاه خارج است .این واژگان کلیدی یا ترکیب های واژگانی عبارتند از“نگاه مثبت”،  “حال خوب” و “همراه خوب بودن”

گو اینکه  بین این سه کلید واژه رابطه ای پنهانی اما مکمل وجود دارد پی بردن به این رابطه ی عمیق احتمالا منجر به  کشف پاسخ پرسش یا پرسش های طرح شده است. در واقع شما یک معمای سه وجهی را وسط گذاشته اید کلید گره گشایی از این معما در جایی خارج از آن نیست بلکه در درون آن و در فهم رابطه ی این وجوه سه گانه از یک هرم  است … اما من قصد ندارم برای پاسخ دادن به پرسش شما از این مدخل وارد شوم بلکه ازمنظری دیگر به موضوع می پردازم و کشف رابطه ی طلایی این سه واژه را به عهده ی دوستان خواننده می گذارم. ناگفته نماند احتمالا  پس از خواندن آنچه که در پی خواهد مه و یا غبار ی که که این معما را تا حدودی مبهم  و رازآمیز کرده است اندکی  رقیق تر خواهدشد و احتمالا کشف یا  رمزگشایی از آن ساده تر ….

حال خوب:

حال خوب چیست؟ بدون تردید حال خوب تعریفی مطلق و مورد قبول همگان ندارد اما در توصیفی بسیارکلی شاید بتوان گفت حال خوب وضعیت دلخواه روحی و جسمانی فرد است بدیهی است این وضعیت می تواند به تعداد انسان ها در موقعیت و زمان ها مختلف متغیر باشد…

وضعیت دلخواهِ روحی و جسمانی یعنی حال خوب در تعریف کلی معمولا در اثر کسب یا به دست آوردن یا داشتن عناصر یا حدوث عواملی حاصل می شود . این عناصرو عوامل قابل شمارش نیستند و باز به تعداد انسان ها می تواند گستردگی داشته باشد. اگر حال خوب را همان حال خوش یا خوشحالی بدانیم شاید تعریف واضح تری را بتوانیم برایش پیدا کنیم . محققین روانشناس معتقدند خوشحالی حاصل کسب لذتی است که از به دست آوردن چیزی یا قرارگرفتن در وضعیتی حاصل می شود آن ها براین باورند که خوشحالی یا حال خوش از سطوح و طبقاتی با کیفیت های متنوع از عمیق ترین ها تا سطحی ترین ها تشکیل می شود وعمق و پایداری حال خوش راحاصل رابطه ی تنگاتنگِ عوامل، عناصر و وضعیت های پدید آورنده ی خوشحالی با نیازهای حقیقی( یا درونی) و نیازهای کاذب( یا بیرونی ) انسان  می دانند. هرچقدر که عوامل ، عناصرو وضعیت هاتامین کننده ی نیاز ها درونی تر حقیقی تر و به معنای دیگر انسانی تر باشندماندگاری و عمق بیشتری دارند و هرچقدر این عوامل، تامین کننده ی نیازهای کاذب یا بیرونی ( و شاید بتوان گفت نیازهایی که پیوند مستقیم با طبیعت انسانی ما ندارند)باشند از عمق و پایداری کمتری برخوردارند. آن ها معتقدند نیازهای کاذب درزندگی امروزی بر ذهن انسان غلبه دارند و انسان امروزی عمدتا انرژی خودرا صرف به دست آوردن چیزهایی می کند که نیازمندی های سطحی و کاذبش را اغنا کنند درنتیجه حال خوشی که به او دست می دهد فاقد عمق و ماندگاری است مثلا شخصی حال خوش خود را ممکن است در به دست آوردن یک اتوموبیل یا چیزی شبیه به آن بداند و تلاش زیادی صرف کند تا آن را به دست آورد اما همین که به هدف رسید دیری نمی پاید که احساس خوشحالی نخواهد کرد. اما درمقابل دیدن یک دوست قدیمی که خاطرات خوش فراوان از او داریم ما را دچار خوشحالی انسانی تر یا حقیقی تری می کند چون این دیدار نیاز بخشی انسانی و طبیعی در ما را تامین می کند. به همین ترتیب می توان مثال های متعدد آورد و یا اگر به زندگی و رفتارهای خود مان توجه کنیم موارد متعدد از هردو مورد را می توانیم شناسایی کنیم .

نکته ی کلیدی و اصل مطلب این است که روانشناسان دو مورد را از علل و اسباب عمیق ترین و ماندگار ترین خوشحالی برمی شمرند یک: دریافتن   دو: بخشش

دریافتن به معنای کشف و فهم حقایق در سطوح مختلف آمده است به این معنا که انسان از فهمیدن مسائل و پرده برداشتن از رازهای پیرامونش دچار حالی خوش و کم نظیر می شود .همه ی ما احتمالا این احساس را درنوجوانی به یاد داریم مثلا وقتی که برای اولین بار کتابی مثل دنیای سوفی را می خوانیم و احساس می کنیم چیزهایی را دریافت می کنیم که جهان را درنظرمان به گونه ای دیگر جلوه می دهد یا حتی ساده تر از آن هنگامی که واقعیت علمی را عمیقا می فهمیدیم دچار شعفی خاص می شدیم . همچنین بخشش یا دهش را سبب خرسندی عمیق و ماندگار تری می دانند و کسانی که این دو را در خود داشته وپرورانده باشند معمولا حال خوبی دارند چون آن چه را که به دست می آورند کهنه نمی شود و از دست نمی رود… چند وقت پیش در پاسخ به پرسش یکی از دانشجویانم در دانشگاه هنر همین موضوع را شرح دادم و گفتم تا اینجا با استناد به صحبت های روانشناسان  تلاش کردم موضوع را شرح دهم اما با اجازه ی روان شناسان می خواهم یک مورد دیگرهم به این دومورد اضافه کنم بچه ها خندیدند شما هم بخندید … و اما آنچه من اضافه می کنم وضوع عدم توقع است ، توقع ویرانگر است و ما معمولا به شدت گرفتار آن هستیم به عنوان مثال اگرمن از شما درخواستی داشته باشم و شمابه هر دلیل پاسخ تان منفی باشد و نتوانید یا نخواهید خواهش من را برآورده کنید بلافاصله در ذهنم به کارهایی که برای شما انجام داده ام فکر خواهم کرد و معمولا اینجور وقت ها دچار احساس یاس و نا امیدی بدی می شویم در مقابل رابطه ی مادر و کودک را در نظر بگیرید مادران هرگز با توقع جبران به کودک شان رسیدگی نمی کنند و اگر زمانی از او درخواستی داشته باشند و آن درخواست پذیرفته نشود دچار چنین فکر و ذهنیتی نخواهند شد اگر مادری در برابر خدماتش از فرزندش توقع داشته باشد قطعا دچار افسردگی عمیقی خواهد شد زیرا هرگز خدمات فرزند برابر زحمات مادر نخواهد بود و همیشه مادر متوقع خواهد ماند .عدم توقع به معنای دیگر یعنی این که اگر درحق دوستی یا بیگانه ای نیکی کردیم در انتظار جبران نباشیم و اگربا امید جبران می خواهیم به کسی یاری دهیم بهتر است این کار را نکنیم چون یقینا هم خودمان و هم اورا دچارگرفتاری و دردسرخواهیم کرد…

پس احتمالا اگر به این موارد فکر و عمل کنیم حال خوش را تجربه خواهیم کرد.

حالا از شما می پرسم حالتان خوب است؟

یادداشت و عکس از:

اردشیرپژوهشی (مدرس و پژوهشگر هنر)

ششم خرداد نودوهشت

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *