Press "Enter" to skip to content

یک زندگی به این جوانان بدهکارید!

0

یونس قیصی‌زاده

اين كشور يک زندگی به جوانان بدهكار است؛ يک زندگی عادی كه در آن جوانان می‌توانستند شاد باشند، می‌توانستند بی‌دغدغه به دانشگاه بروند، می‌توانستند پس از فارغ‌التحصيلی به سر كاری بروند تا دانش خود را در آن‌جا به كار گيرند و لذت ببرند از تلفيق علم و عمل. شغلی داشته باشند كه دست‌شان توی جيب خودشان باشد و هر روز برای گرفتن كرايه تاكسی و خريد چای و قهوه و… جلوی پدر و مادر سر خم نکنند و شرم‌زده نباشند! شغلی كه آخر ماه با حقوقش می‌توانستند برنامه سفر با دوستان را بچينند و درباره تفریح در مناطق زيبا و دیدن جاهای تاريخی و… با هم صحبت كنند، شوق خريد داشته باشند و صدای پيامک واريز حقوق به حساب‌شان آنها را ذوق‌زده كند، روز تولد پدر و مادر يا خواهر و برادر كوچک‌تر با خريد يك كادوی خوب آن‌ها را غافلگير كنند، امنيت مالی داشته باشند و چه‌بسا اگر والدين هم احتياج به كمک داشتند، كارت بانكی‌شان را با غرور بدهند تا بگویند روی آنها هم می‌شود حساب کرد.

اين كشور يک زندگی به جوانان بدهكار است؛ تا وقتی شرايط اقتصادی‌شان روبراه شد و عاشق ‌شدند، به طور جدی به ازدواج فكر كنند و لذت تشكيل خانواده را در همان جوانی بچشند، نه این‌که اين‌قدر سردرگم نباشند كه از يک طرف عشق خود را پيدا كرده و از طرفی آه در بساط برای ازدواج نداشته باشند و حسرت رسيدن به يار را بكشند تا بالاخره قیچی بلاتكليفی و سردرگمی نخ‌های ارتباط عاطفی را پاره كند و بدانند آخر هر ماجرای عاشق و معشوقی و دوست داشتن، پايانی خوش نیست و به وصال و آرامش و ازدواج ختم نمی‌شود.

اين كشور به جوانان يک زندگی بدهكار است؛ كه راحت بروند دنبال فكر و اعتقادی كه دارند، كتاب‌هایی بخوانند كه می‌پسندند، فیلم‌هایی ببینند که به آن علاقه دارند، و بحث‌هایی كنند كه به هيجان‌شان می‌آورد، به هنر و تفریحی بپردازند که دوست دارند؛ آن هم بی‌دغدغه و بدون ترس از عواقب و گرفتاری‌های بعدی!

اين كشور به جوانان يك زندگی بدهكار است؛ كه خانه خريدن برايشان رويا نباشد، با ديدن ماشين ديگران حسرت نخورند، نداشته‌های حداقلی‌شان کوه عُقده نشود، دست‌های خالی پدر و مادر عذاب‌شان ندهد، هر روز گوش به اخبار ندهند كه آيا تحريم ديگری اضافه شده و يا مذاكرات می‌خواهد به سرانجامی برسد، این همه منتظر نباشند که بالاخره کی اوضاع كمی آرام می‌شود تا اقتصاد بالاخره تكانی بخورد و نفتی به فروش برسد و دلاری آزاد بشود و در كنار ولخرجی‌ها و تامين هزينه‌های گزاف خارجی و داخلی و دولتی، بالاخره چيزي هم تهش بماند تا شايد شغلی برای آنها ايجاد شود و خستگی سال‌ها به‌دنبال شغل گشتن و هر بار نه شنيدن، از تن‌شان به‌در رود و دست‌شان به يك شغل واقعی و آبرومندانه بند شود.

اين كشور يک زندگی به جوانان بدهكار است؛ تا سال‌های سال شب با رویای شیرین مهاجرت نخوابند و صبح با فكر تلخ نتوانستن از خواب بيدار نشوند و همه این سال‌ها زندگی موقتی داشته باشند، تا تمام فکر و ذکرشان این نباشد که آيا بالاخره فرصت مهاجرت پيدا شود يا نشود. اين همه حرص از دست دادن فرصت‌های اندک را نخورند و با اعصابی خراب و روانی رنجور روزها را تكراری و بی‌انگيزه و خسته كننده پشت سر نگذارند.

این کشور یک زندگی به جوانان بدهکار است؛ از خوب شنیدن و خوب دیدن، آرامش و آسودگی را بدهکار است. این‌که مجبور نباشند به صورت رگباری خبر فلان اختلاس کلان و فساد مالی و… را بشنوند، کودکان کار و پیرهای تا کمر خم شده در سطل‌های زباله را نبینند، وعده‌های پوچ و ناکارآمدی مسوولان و اخبار اعصاب‌خردکن رسانه‌های رسمی را تحمل نکنند تا به جای شکوفه‌ی مثبت‌اندیشی، بذر خشم در وجودشان ریشه نزند!

این کشور یک زندگی به جوانان بدهکار است؛ یک زندگی و یک جوانی حتی به همه‌ی میانسالان و سن و سال‌دارانی که زیر بار سنگین همه‌ی این مشکلات، جوانی‌شان را باد برد! اين كشور به جوانان و به همه ما يک زندگی ديگر بدهكار است، يک زندگی معمولی، یک زندگی که بشود اسمش را زندگی گذاشت!

عصر ایران

 

اشتراک متن: مریم قهرمانی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *