ادب مرد به ز دولت اوست
?س…مثل …سوال جسورانه
?س…مثل…سقوط وقیحانه
▪️س…مثل…سینمای بی رحم
?سوال توهین آمیز یک خبرنگار(امیر فرض الهی) از پژمان جمشیدی در جریان مصاحبه مطبوعاتی عوامل فیلم “خط فرضی”و گفته های صباغ زاده کارگردان فیلم “عماد و طوبی”در باب انصراف چند هنرپیشه از بازی کنار علی انصاریان به این بهانه که وجهه آنها بالاتر از این است که با وی به عنوان یک فوتبالیست در قاب یک فیلم قرار گیرند، انگیزه ای شد تا بعد از بیش از دودهه، فیلم “سلام سینما” ی محسن مخملباف را مجددا” ببینم.
بخصوص بخاطر نقل قولی که سالهاست از مخملباف در ذهن دارم که “اگر قرار است سینما زندگی را بگوید پس جا برای همه هست”
محسن مخملباف بعد از تجربه موفق بازی نابازیگری بنام محرم زینال زاده در فیلم بای سیکل ران، برای ساخت فیلمی به مناسبت صد سالگی سینماتوگراف، فراخوانی برای جذب هنرپیشه میدهد و در روز موعود بیش از پنج هزار نفر به محل باغ فردوس مراجعه میکنند.
پنج هزار نفر از طبقات مختلف اجتماعی ، بدون رانت و بی پارتی و فقط به نیروی امیدی که شوق بازیگری و عشق سینما در آنها ایجاد کرده بود.
سلام سینما نه تنها فیلمی در مورد سینما که فیلمی در مورد جامعه، تاریخ، عشق، عدالت، دموکراسی، دیکتاتوری، اطاعت از اتوریته و…است و فیلمی به غایت روانشناسانه در حد آزمایشات معروف دنیای روانشناسی چون آزمایش معروف “استنلی میلگرام” و نیز زندان استانفورد”فیلیپ زیمباردو”
در هنگام تست بازیگری، مخملباف از مراجعین می خواهد که گریه کنند و اشک بریزند و در جواب مقاومت برخی از آنها، سینما را محل فروش عواطفشان میخواند.
از داوطلبان میخواهد که به نفع همدیگر کنار بروند و بین بازیگری و انسان بودن یکی را انتخاب کنند.
بارها به ایشان تاکید میکند که سینما بی رحم است و برای اثبات این حرف، دو نفر از مخالفین بی رحمی و زورگویی خودش را در جایگاه کارگردان مینشاند تا بی رحمی سینما را در طی فیلم به تماشاگران نشان دهد.
مدعیانی که چند پلان قبل توانایی گریه را دلیل خوبی برای ورود به سینما نمیدانستند، حالا خود با بی رحمی زیادی از بقیه میخواستند گریه کنند.
نکته جالب دیگر فیلم، اصرار کارگردان و نیز داوطلبان بازیگری بر توانایی بازیگری شان است و هر چند در پلانی از فیلم، شرکت کنندگان خود را شبیه “پل نیومن” ، “هریسون فورد” و “مرلین مونرو” میدانند ، ولی چهره ها به شدت طبیعی و از جنس خود جامعه است و خبری از آدم های مصنوعی و فیک، بینی های عمل کرده، گونه ها و لب های ژل زده، اندام های عضلانی، موهای کاشته و انبوه مواد آرایشی نیست.
حتی فردی که فرزندانش را آورده تا به امید دوستی پیشین با کارگردان،از شانس بیشتری برای انتخاب برخوردار باشند، با تلنگر مخملباف وجدان هنوز بیدارش برانگیخته میشود و صحنه را به داوطلب لایق تر می سپارد.
با دیدن این صحنه هاست که باور میکنیم سینما چیزی جز حقیقت زندگی نیست.
آنچه که باور کردنش مشکل است، سقوط فرهنگی و بلایی است که طی کمتر از سه دهه بر سر رفتار و شعور مردم این مملکت آمده است و جابجایی دردناکی است بین حقیقت زندگی و سینمای امروز که باز هم نمودی از واقعیت زندگی امروز است.
توهین به پژمان جمشیدی، به بهانه نقد، درشرایطی که او در سوگ درگذشت دوست خود علی انصاریان بود را حتی در اوج هیجان های استادیوم فوتبال و در جریان دوقطبی شدید بازی تیم های قرمز و آبی هم نمیتوانستم باور کنیم چه رسد در جشنواره فرهنگی سینمایی
متاسفانه، سینمای امروز مهربانی اش را ازدست داده و دیگر بنا ندارد جایی برای همه باشد، ولی بی رحمی اش پابرجاست، بی رحم تر از همیشه و فراتر از گذشته، جایی است برای فروش عواطف انسانی تا حدی که در دوراهی انسانیت و انتقاد، عطش دیده شدن، انتقاد را به ورطه ی انتقام میکشاند.
کاش این صحنه پرسش و پاسخ، کارگردانی مولف و خلاق چون مخملباف داشت که بعد از تصویربرداری اولین برداشت، کات میداد و با توضیح هدف اصلی نقد سینمایی و لزوم رعایت خط قرمز فرضی! به فرض! الهی، به او می آموخت که بازتاب رفتارش بیشتر نمودی از یک فرافکنی روانی نسبت به عقده ی دیده شدن خود اوست و قبل از برداشت بعدی به او تاکید میکرد که “ادب مرد به زدولت اوست” و “فراست در نقد به ز نقدِ فراستی !!” و به او یادآور میشد که او یک خبرنگار است نه یک بازجو
?رشت.دکترحمیداخوین.۹۹/۱۱/۲۴.ایام کرونایی?
#سلام_سینما
#محسن_مخملباف
#خط_فرضی
#عمادوطوبی
#پژمان_جمشیدی
#علی_انصاریان
Tel: @HypnoseChannel
Insta: Instagram.com/Hamid_akhavein