مجتبی هوشمندی
بازار داغ نخریدن «کتاب» کار را به جایی رسانده که بورس کتابفروشی ایران یعنی خیابان انقلاب در حال ورشکستی کامل است. فروشندگان آرزوی تعطیلی دارند اما حتی مغازههایشان را کسی نمیخرد.
مردم هرچیزی را احتکار میکنند به جز کتاب! تمام آنچه را که احتکار میکنند استفاده هم میکنند اما اگر کتابی بخرند آن را نمیخوانند، در نتیجه کتاب را از سبد خرید خود حذف کردهاند.
دقیقا به جای آنکه لوازم خانگی از دست فروشندگان در بیاید تا آنها نتوانند با انبار کردن تا بالا رفتن قیمت مردم را آزار دهند، انتشاراتیها خود دست به کار شده اند و با ایجاد سایت، محصول را بدون دریافت هزینه پیک به دست مشتری میرسانند. گاها تخفیفهایی هم روی کتابها میگذارند و همه اینها باعث میشود تا فروشنده اطراف خیابان انقلاب نتواند کتاب را به مخاطب عرضه کند.
امید بسیاری از کتابفروشان این بود که با آغاز سال تحصیلی جدید، فروش نیمه جانشان نمیرد اما حالا به نظر میرسد این مرگ حتمیتر از هر زمان دیگری شده است.
مغازههای کتابفروشی میروند تا تک تک تبدیل به کافه برای سیگار کشیدن و قهوه نوشیدن شوند و از کتاب صحبت کنند!! کتابهایی که خوانده نشده و نمیشوند.
ناشرانی که خود وارد عرصه شدهاند تا کتاب بفروشند، یک نمایشگاه بزرگ در تهران را هم در اختیار دارند: نمایشگاه کتاب! که البته این نمایشگاه هم نه برای خریدن و خواندن که تنها یک کتابفروشی بزرگ است که مردم به آنجا میروند تا ساندویچ و سیبزمینی سرخ کرده صرف کنند!
در این میان، با وجود آنکه فروشندگان و حتی برخی از ناشران نیز ورشکست شدهاند، مغازههای دیگری هم تبدیل به کتابفروشی شدهاند. نام کتابفروشی را بر روی خود گذاشتهاند تا از حداقل مالیات استفاده کنند اما در مغازههایشان اگر چند کتاب شناخته شده به تعداد انگشتان یک دست وجود داشته باشد، باقیاش لوازم التحریر و لوازم متفرقه است. قطعا ماندن در این بازار سودی ندارد و فروشندگان کتاب در خیابان انقلاب خود نیز آماده تعطیل شدن هستند.
اگر از خیابان انقلاب صحبت میشود، به این دلیل است که بورس کتاب در این خیابان جاریست و اگر این بورس در حال سقوط است، تصور کنید یک کتابفروشی ساده در یک خیابان حتی اصلی به جز خیابان انقلاب و فرعیهای منتهی به آن چه حال و روزی دارند.
منبع: قطعات تفکر
اشتراک از بابک
اشتراک طرح از: بانو قهرماني