تو اگر بهار را صدا کنی
می آید،
حتی اگر دلش
جا مانده باشد میان برفها….
به كدام سازت برقصم اى آسمان رشت
به گاه ِبارانى كه خاكه خاكه همچون نقره هاى آسمانى بر صورت و مويم مى نشيند؟
با بهارانى كه بالابال قرقاولان، مست به جستجوى يار مى گرديم؟
به كدام سازت برقصم اى آسمان رشت؟
به گاه ِهميشه بهارانت كه گل هاى فرش سبزه زاران است؟
به گاه آلاله هاى قوس و قزح كه عيدانه هاى مرا سرشار مى شوند؟
به روزهاى آخر اسفند كه سپيدماهيانت دم مى جنبانند و به جيبهايم چشم مى دوزند
يا سياه كولى هايت كه چنديست هم عيار طلا شده اند؟
به سفره هاى رنگارنگ خانه هايت كه مانندى ندارند؟
به گاهِ آنكه فكر مى كنم رشت همان مركز جهان است؟
با كدام سازت دست در دست گل پامچال، گل شب بو شبانه پاى كوبم؟
به كدام سازت برقصم اى رشت
شهر باران هاى هميشه ام…
#عليرضاپنجه_اي
شاملو
عکس: ریحانه معتمدی