آدم رؤیایی، خاکستر رویاهای گذشتهاش را بیخودی بهم می زند،
به این امید که در میانشان حداقل جرقهٔ کوچکی پیدا کرده و فوتش کند تا دوباره جان بگیرند، تا این آتش احیا شده قلب سرمازدهٔ او را گرم کند و همهٔ آنهایی که برایش عزیز بودند، برگردند…
فئودورداستایوفسکی
شب_های_روشن
اشتراک: پریسا گندمانی