Press "Enter" to skip to content

سروده یی از سمیرا یکه تاز

0

اگر چه لمس تنت اشتباه دستم بود
اگر چه پای هوسها شکسته تر بودم
بیا و از غم جانکاه من کمی بشنو
قسم به خاطره ها از تو خسته تر بودم

مرا فشرده درآغوش سرکشی هایش
لهیب آتش آن چشم های سوداگر
شبیه پیچک همسایه ای که میپیچد
به دور یاس نجیبی فراتر از پیکر

کنار حجم نفس گیر ساعتی تبدار
چه بغض داغ غریبی نشسته در جانم
و رقص مضحک رقاصه های جان_آشوب
کشانده پای جنون را به رخت عریانم

شبی که قافیه ها را سپید می چیدی
تمام برف زمستان به روی مویم بود
تو را به جان غزلها قسم نمی دادم؟
تو را و عکس نگاهت که رو به رویم بود !

تویی که صاحب دیوان گریه ها هستی
که رد پای تو در شعر هر شبم مانده
ورق بزن بتکان سررسید شومم را
که طعم خون لبت بر تن و لبم مانده

#سمیرا_یکه تاز

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *