Press "Enter" to skip to content

فرجام

0

نبود، نبود
قسمتِ ما
پیمانه پیمایی با یارِ دل آویز
تکیه بر لنگری
به دریایِ زمانه

نبود، نبود
قسمتِ ما
سفرِ بادوست،سیرِ آفاق
سرودِ زندگی را
با سازِ تنها
نواخته ام
والس را
تنها رقصیده اَم

هرچند به سالیان
مشقِ عشق نوشتم
به فانوسِ مهتاب
مردود شدم،دربازیِ تقدیر

بس سنگین گذشت
بهار شبانِ معطّر
درکوچه هایِ تنهایی
این بود سهمِ ما
ازمشربِ قسمت
به دورانی که
شهان رُخ برزمین سوده اند
بیدقی نراندیم

واپسین ایستگاهِ هرروزه اَم
بالشِ تنهایی
بی تغابُن،بی تزاحُم
در غوغایِ
حیلَت ها،رذیلَت ها

قاصدکی بوده اَم
از اقصایِ صحرا
اُنبانی از
شور وسودا،یَله ورها
درنگ آری،اما
بندی هرگز
بی قراری ،بالِ پروازم
مقصد: ناکجا
نبود،نبود
قسمتِ ما
سایه سارِ دوست
بگذشت
از بی شمار ایستگاهِ ایام
قطارِ زندگی
بی سلامی و وداعی
هم چنان
در راه اَم …
تا
واپسین ایستگاه

خرداد 1400
دکتر آنه محمد دوگونچی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *