Press "Enter" to skip to content

با هم بنشویم؛ بامداد فلاحتی…. ای ساربان

0

گردآوری از بابک:
ای ساربان، ای کاروان
لیلای من کجا می بری

با بردن لیلای من
جان و دل مرا می بری

ای ساربان کجا می روی
لیلای من چرا می بری

در بستنِ پیمان ما
تنها گواه ما شد خدا

تا این جهان، بر پا بود
این عشق ما بماند بجا

ای ساربان کجا می روی
لیلای من چرا می بری

تمامی دینم، به دنیای فانی
شراره عشقی، که شد زندگانی

به یاد یاری، خوشا قطره اشکی
به سوز عشقی، خوشا زندگانی

همیشه خدایا، محبت دلها
به دلها بماند، بسان دل ما

که لیلی و مجنون فسانه شود
حکایت ما جاودانه شود

تو اکنون زعشقم گریزانی
غمم را ز چشمم نمی خوانی
ازاین غم چو حالم نمی دانی

پس از تو نمونم برای خدا
تو مرگ دلم را ببین و برو

چو طوفان سختی ز شاخه غم
گل هستی ام را بچین و برو

که هستم من آن تک درختی
که در پای طوفان نشسته

همه شاخه های وجودش
زخشم طبیعت شکسته

ای ساربان، ای کاروان
لیلای من کجا می بری

با بردن لیلای من
جان و دل مرا می بری

ای ساربان کجا می روی
لیلای من چرا می بری . . .
. . .