Press "Enter" to skip to content

شعر تازه‌ای از سیدعلی صالحی

0

هی دا… دا
پَلامو بِورُم سیت!

ما به سایه خزیده‌ایم،
ما سپر انداخته
پیر شده‌ایم.

ما همه
بر این پرتگاهِ بی‌پایان
یکی‌یکی
به اضطراب دوزخ
سقوط کرده‌ایم.

درد
از درد گذشته است،
دنیا چشم‌های ما را
بی‌هیچ شَفَقَتی
تیره کرده است.
ما
یکی‌یکی
به اعماقِ هول‌آورِ هراس
فرو مرده‌ایم.
من سندِ این ستمگری را
نشانتان خواهم داد:
باران‌های مسموم این بادیه را
بو کنید،
دنیا
بویِ سوختنِ طُره‌های سپیده و مهسا
گرفته است…!

دیگر شُستنِ دست‌های هیولا
حتی به هفت آبِ زمزم،
میسر نیست!

حالا هر کجا مزارِ دختری دیدید،
مرا نیز همانجا
به خاک بسپارید؛
می‌خواهم بر زندگانِ این سرزمین
فاتحه بخوانم.

هی دا..دا/ پَلامو بِوُرُم سیت!
در گویش ایل بختیاری:
مادر.. هی مادر! طره‌هایم را-در ماتم- برایت ببرم.

 

اشتراک: مریم قهرمانی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *