Press "Enter" to skip to content

– سهراب سپهری | حجم سبز

0


آسمان، آبي تر
آب، آبي تر
من در ايوانم، رعنا سر حوض.
رخت مي شويد رعنا
برگ ها مي ريزد
مادرم صبحی می گفت : موسم دلگيري است.
من به او گفتم : زندگاني سيبي است ،
گاز بايد زد با پوست.
زن همسايه در پنجره اش ، تور مي بافد ، مي خواند.
من “ودا” مي خوانم ، گاهي نيز
طرح مي ريزم سنگي ، مرغي ، ابري.
آفتابي يكدست
سارها آمده اند.
تازه لادن ها پيدا شده اند
من اناری را ، مي كنم دانه، به دل مي گويم :
خوب بود اين مردم ، دانه هاي دلشان پيدا بود.
مي پرد در چشمم آب انار: اشك می ريزم.
مادرم می خندد
رعنا هم

 

ارسال از: پریسا گندمانی