Press "Enter" to skip to content

شعری از محمود کیانوش / شکوفه ی حیرت

0

آرزوی مرده


تکّه ابری شدم که ببارم :
باد به کوهستانم کشاند
و بر سنگ ها کوفت

ستاره یی شدم که بِدَمَم :
خورشید سراپایم را سوخت
و خاکسترم را به تاریکی سپرد

دانه یی شدم که بِرویَم :
گنجشکی گرسنه بر سرم نشست
و از خاک بیرونم کشید

و من اکنون
آرزویِ مرده ی یک باریدن،
یک دمیدن،
و یک روییدنم …

ارسال از: بابک