«چشمی را تصور کنید که هنوز قاعدهی انسان ساختهی پرسپکتیو، آن را به بند نکشیده است، چشمی که هنوز به پیشداوری قواعد ترکیببندی دیداری خو نگرفته است، چشمیکه بهنام چیزها واکنش نشان نمیدهد، بلکه هر شئی را که در زندگی به آن برمیخورد از راه ماجراجوییای در عرصهٔ دریافت دیداری میشناسد. در چشم کودکی که هنوز چهار دست و پا راه میرود، که هنوز مفهوم «سبز» را نمیداند، در یک چمنزار چند رنگ وجود دارد؟… در خیال دنیایی را تصور کنید با اشیایی نامفهوم که با گوناگونی بیپایان حرکتها و بیشمارِ سایهروشنِ رنگها میدرخشد. دنیایی را تصور کنید مقدم بر «در آغاز کلمه بود.»
ارسال از هاله