نویسنده و راوی: مرجان علیزاده
– الله اکبر داره این قد وبالا . ماشالا چه برو بازوئی . حتم دارم میتونه یه نفره یه ماشین رو هل بده. اون هم تو سر بالائی…
محمد باقر خان؛ لیوان دم نوش اش را جلوی پنجره سر می کشید و از لای پرده زل زده بود به پسر 30-35 ساله همسایه روبروئی که در بالکن فیتنس کار می کرد. پسر یک زیر انداز انداخته بود و با چند تا دمبل ورزش میکرد. همیشه با بالاتنه لخت ولی امروز رکابی طوسی تنگی پوشیده بود و عضله های بازوهایش چند برابر جلوه میکرد. موهایش را بوکسوری کوتاه کرده بود؛ گوش های کوچک و زیبائی داشت.
محمد باقر خان هیچوقت نمی توانست موهایش را اینقدر کوتاه کند ؛ گوش هایش به قول مهدیه بَل بَلی میزد بیرون. مهدیه آن وقت ها همیشه گوش هایش را نرم گاز میگرفت و به اش میگفت میکی موس .
پسر تکیه می دهد به نرده ها و کمی دولا می شود؛ قد اش حداقل یک متر و هشتاد و پنج است. در کوچه صدای خنده چند دختر شنیده می شود ؛ محمد باقر خان دستگیره پنجره را میچرخاند ولی پشیمان می شود وقتی می بیند پسر دمبل ها را با پا هل می دهد کناری .
پسرزیر انداز را جمع می کند و می اندازد روی دوش اش وهمان جا ایستاده؛ پشت به محمد باقر خان ظاهرا با موبایل اش ور می رود.
– امروز زود وسائل اش را جمع کرد حتم دارم قراری چیزی داره ؛ وقتی دمبل میزد هم مدام به موبایل اش نگاه می کرد؛ تو این یکی دو هفته هیچوقت موبایل اش را موقع دمبل زدن بالای سرش نمیگذاشت.
یکهو سر و کله مهری از پیچ کوچه پیدا می شود. چادر اش را به دندان گرفته و کیسه بزرگی در دست اش است. محمد باقر خان هول می شود. انگار که دور از چشم خواهر بزرگ کار پنهانی میکرده پرده را سریع می اندازد, لیوان دم نوش را می گذارد روی میز و با فرزی کنترل تلویزیون را برمیدارد و می نشیند روی مبل . مهری سه تا زنگ پشت سر هم می زند ؛ لابد خیلی خسته است. محمد باقر خان با کندی از روی مبل بلند می شود و داد میزند:آمدم آمدم چه خبره آقا جان .
مهری خودش را با کیسه تقریبا پرت می کند داخل خانه .
– مهری! توئی اینطوری در میزنی؛ فکر کردم این پسره ؛ سرایه دار است
مهری مثل همیشه با همان ادای همیشگی خواهر بزرگ دل نگران ؛ خانه را تمیز می کند و غذا می پزد و غر می زند.
محمد باقر خان حواس اش به پنجره طبقه اول خانه روبرو است. احساس میکند پسر را در خانه طبقه اول می بیند. تیز می رود کنار پنجره ولی هر چقدر تلاش می کند دیگر چیزی نمی بیند.
مهری غر می زند چرا کنار هُره پنجره اینقدر خرده بیسکویت ریخته. محمد باقر خان میگوید برای مورچه ها ریخته. مهری ابروهایش را به تعجب بالا می اندازد و شروع به تعریف از دختر خواهر مهدیه خدابیامرز می کند که هر ماه می رود مرکز باروری و تخمک هایش را می فروشد یک میلیون و دویست هزار تومان و کلی پول به جیب زده اینطوری و با تاکید می گوید باید زیر سی و سه سال باشی که بتوانی تخمک بفروشی…و می گوید نه به زن خدا بیامرز ات که دریغ از یک تخمک سالم و نه به خواهر زاده اش که اینطوری پخش و پلا می کنه.
……
سه روز گذشته و هنوز هم هیچ خبری نیست. محمد باقر خان روی نوک پنجه هایش ایستاده و سعی می کند از توی کابینت بالای گاز دوربین شکاری قدیمی را پیدا کند. لعنت به قد کوتاه .دوربین نیست.
محمد باقر خان هر چند دقیقه یک بار می رود کنار پنجره ؛ این دو سه روزه همه کارهایش را کنار پنجره انجام میدهد. حتی مسواک زدن.
…….
روز ششم است. نامه را باید خیلی تند از لای در رد کند توی خانه شاید هم بهتر باشد بدهد سرایه دار نامه را ببرد ولی نه ممکن است لو بدهد؛ نمی شود اعتماد کرد . باید خودش نامه را سر ظهر بگذارد لای در. پسر معمولا بعداز ظهرها به خانه می آید. محمد باقر خان نامه را دوباره می خواند. خوش خط شده.
آقای جوان محترم ؛ می دانم است و بالکن خانه تان حریم خصوصی شما است ولیکن حضور شما در بالکن بدون لباس و با بالاتنه عریان من را که پدر دو دختر جوان هستم نگران کرده . دمبل کار کردن شما در بالکن بدون پوشش مناسب دور ازعرف بوده و لذا خواهش دارم من بعد از این چنانچه در بالکن ورزش می کنید با لباس مناسب در انظار عموم حاضر شوید.
با تشکر بسیار
درباره ی نویسنده:
مرجان علیزاده ؛ فارغ التحصیل رشته حقوق قضائی از دانشگاه شهید یهشتی تهران می باشد ؛ و فعالیت خود را در سینما با کاردر بخش بین الملل سیما فیلم در سال 1375 آغاز کرده است و تا سال 1384 در بخش بین الملل سیما فیلم و رسانه بین المللی شهرزاد در زمینه پخش بین المللی فیلم فعالیت داشته است . در سال 1384 ” Iran ArtHouse Film ” با نام فارسی ” خانه فیلمهای هنری ایرانی” را که در زمینه پخش بین المللی فیلم فعالیت دارد تاسیس کرد و به عنوان مدیر عامل این رسانه به پخش بین المللی فیلمهای سینمائی ومستند ایرانی در سرتا سر جهان مشغول به کار شد ؛خانه فیلمهای هنری ایرانی نقش موثری در معرفی فیلم ها و کارگردانان ایرانی در سطح بین اللملی ایفا کرده وفیلمهای این موسسه از شبکه های تلویزیونی نظیر آرته فرانسه ؛ کانال 4 انگلیس ؛ NHK ژاپن ، شبکه دولتی هلند ؛ شبکه دولتی مصر ؛ HBO و … پخش شده اند ؛
مرجان علیزاده تاکنون در بازار های فیلم متعدد بین المللی نظیر بازار فیلم کن – فرانسه ؛ بازار فیلم پوسان – کره جنوبی ؛ بازار فیلم برلین ؛ بازار فیلم دبی و بازار های فیلم مرتبط با جشنواره های بین المللی بسیاری را شرکت کرده است . در هر بازار فیلم حدود 8-10 بار حضور ثبت گردیده.
همزمان با تاسیس ” Iran ArtHouse Film ” مرجان علیزاده دوره های کارگردانی و فیلمنامه نویسی را نزد کارگردانی فرانسوی که به طور موقت در تهران اقامت داشت آموخت و در سال 1384 اولین فیلم مستند نیمه بلند خود را به نام ” شوخی خدا ” در باره ریشه یابی فالگیری در جامعه ایرانی ساخت ؛ ” شوخی خدا ” در بیش از 10 فستیوال بین المللی خارجی شرکت کرد و از شبکه تلویزیونی فنلاند دو بار پخش شد ؛ در سال 1386 فیلم داستانی کوتاه ” مردها همدیگر را بهتر می فهمند ” را ساخت که در فستیوال بین المللی ساندنس آمریکا جایزه بهترین کارگردانی و بهترین فیلمنامه را برای مرجان علیزاده کسب کرد ؛ و در فستیوال های بین المللی زیادی شرکت کرد؛.
” مردها همدیگر را بهتر می فهمندبا نام انگلیسی Men Understand Each Other Better در سال 2007 توسط کمپانی “ Journal Of The Short Film” در مجموعه ای که فیلمهای کوتاه برتر سال را بر روی دی وی دی منتشر میکرد در مجموعه VOLUM 8 منتشر شد.
در سال 1388 مستند بلند ” مد ایرانی – Persian Cat Walk – ” را ساخت که با حضور در بیش از 30 فستیوال بین المللی موفقیت بزرگی را برای مرجان علیزاده داشت و از فستیوال فیلم وزول فرانسه جایزه بهترین کارگردانی و بهترین فیلم مستند و از فستیوال فیلم داکا نیز جایزه بهترین کارگردانی را برای مرجان علیزاده داشت .
مرجان علیزاده فیلمنامه ” آتیه ” را درسال 1389 نوشت که جایزه بهترین فیلمنامه از جشنواره رشد را گرفت .
در سال 1389 فیلمنامه ” برای عسل ” را نوشت که برنده جایزه از جشنواره رتردام هلند شد . در سال 1390 فیلمنامه بیتابی بیتا را نوشت که توسط مهرداد فرید کارگردانی شد. همچنین 15 فیلمنامه تله فیلم ؛ فیلمنامه ی تعطیلات آخر هفته ؛ نقاشی از مامان و بابا و مادرها مرخصی نمیروند را نیز در کارنامه دارد .
مرجان علیزاده در زمینه ادبیات نیز فعالیت میکند . اولین مجموعه شعر هایکو اش با نام ” شب روی زمین ” را نوشت که توسط انتشارات نیلا چاپ شد و فروش موفقی داشت .
داستان بلند ” چندین ماه و هشت روز ” و مجموعه داستا نهای کوتاه من و همسرم نیز از نوشته های او است که در فضای مجازی منتشر شده اند.