اصلا چرا دروغ ، همین پیش پای تو
گفتم که یک غــــزل بنویسم برای تو
احساس می کنم که کمی پیرتر شدم
احساس می کنم که شدم مبتـلای تو
برگرد و هر چقدر دلت خواست بد بگو
دل می دهم دوباره به طعم صــدای تو
از قـــــول من بگـــو به دلت نرم تر شود
بی فایده ست این همه دوری ، فدای تو!
دریای من ! به ابر سپـردم بیـاورد :
یک آسمان ، بهانه ی باران برای تو
ناقابل است ، بیشتر از این نداشتم
رخصت بده نفس بکشم در هوای تو
ناصر حامدی
ارسال از: الهام پوریونس