نگاهی به اجرای نمایش «منهای دو» کاری از مجید کاظمزاده مژدهی به قلم ساموئل بنشتریت، ترجمه شعلا حائری
به نظر میرسد گروه تئاتر جهش؛ فعالترین گروه نمایشی سالهای اخیر شهر باران است که در آغاز سال کاری 96، نمایش “منهای دو” را از اول تا هشتم اردیبهشت در سالن خاتم انبیاء شهر باران روی صحنه برد.
در این نمایش میشنویم:
“میدونین افسردگی اندوهناک چیه؟… افسردگی با دیرکرد. یه واقعهی اندوهناکی که یک جایی دفن شده و بیخودی ناگهان مییاد بالا… واسه خودتون خوب و خوشین و همه چی بر وفق مراده، آروم دارین لحظهها رو میگذرونین و ناگهان تترق! گذشته خِرتون رو میگیره… مسئله تنها این نیست که به گذشته برگردین و ببینین مشکل کجاست…”
اما اجرای نمایش منهای دو به کارگردانی مجید کاظمزاده مژدهی، در بازتعریف سرنوشت اندوهناک شخصیتهای خود، در ستایش زندگی و لحظات شیرین آن، بارها مخاطب را میخنداند تا تماشاچی با خود واگویه کند:
– اوه چه سرنوشت مضحکی!
پس ارتباط کافی بین نمایش و مخاطب برقرار شده و این اتفاق کمی نیست.
نمایش منهای دو، از ساموئل بنشتریت روایتی چند قصهای است که با دو کاراکتر شکل میگیرد. دو شخصیت که در واپسین روزهای زندگیشان، میخواهند از تخت بیمارستان پلی به رویا بزنند؛ و در همین گشت و گذار مفرح هست که روایت نمایش پیش میرود. البته یکی از این دو؛ سرم قندی خود را تا آخر نمایش یدک میکشد، که به درستی میتواند نشانی از افلاس زمینی انسان باشد.
اما این نمایش در بازگفت تراژدی دو مرگ نمیکوشد و در طول نمایش کمتر مخاطبی به یاد دارد که شاهد آخرین روزهای حیات دو قهرمان نمایش است. این رویکردی است که متن را گاهی به روز میکند و البته گهگاهی به روز مرگیمان حواله میدهد. پس ما بیش از نیستی و مرگ و کاستی، با امید و حرکت و شادی در طول اجرا مأنوسیم.
کمدی، درام، طنز و طعنه، واژههایی کافی در تعریف چگونگی متن نیستند و ناچارم از هزل، لاف، لودگی، رجز، مبالغه در ارزیابی جهات قلم صنعاش وام بگیرم. پس مخاطب به سرعت تکلیفاش با کار روشن میشود:
وقتی صدای بمِ جوانی در شروع نمایش، ضمن خیر مقدم؛ حاضران و مدعوین را به خاموشی گوشیهای همراه فرا میخواند، هم اوست که در پایان سخناش لحظات “مفرحی” را برای همگان آرزو میکند.
پس تماشاچیان نشسته بر جایگاه، به “شادی” و “نشاط” فراخوانده شدهاند. نمیدانم؛ شاید اکنون که زمانه به چرخ ایامِ نکبت گرفتار آمده و بلندترین صداها، “دروغ” را به سورنا میکشند، این شیفتگان تئاتر باشند که از صدا، نفس و جان خود، مایه میگذارند و کلمات کاغذی را از سطور کتابها و اسطورهها به فضای صحنه میآورند، و در بازآفرینی ماهرانهی نقشها و بازیها؛ دست بازیگر روزگار را که افعیوار از آستین گردون به درآمده؛ در یک بازی میدانی به تمثیل، نشانه میروند.
– چه باک از لشکر انگیزی غم!؟
این نمایش در یک تقسیمبندی متعادل و طراحی صحنه قابل قبول در پوشش طنز به روایت قصهاش میپردازد، و تقریباً به اندازه صدوبیست دقیقه طول زمان اجرا، لحظات نمایشی شاد میآفریند؛ اما نمیشود به فراموشنشدنیترین بخش کار اشاره نبرد؛ جایی که بازیگر ارجمند و توانا، مریم شعبانی در نقش آفرینی خود میدرخشد و همهی تمهیدات صحنه از نور و اجرای موزیک زنده، و حرکات ریتمیک تکرار شوندهی بازیگران مرد، در بازسازی دقیق فضایی غربی در چهارچوب روایت، جز تحسین چشمدوختگان به صحنه را رقم نمیزند.
جایی از کارگردان در اجرای شب آخر منهای دو خواندم:
“چقدر دلم برای تک تک لحظههای منهای دو… تنگ میشود…”
و این جمله مفهومی بیش از “بیان یک عادت به روالی تکرار شونده” دارد، این دلتنگی از جنس عشق است و خوشا به آنکه این چنین “اُنسی به دل و آتشی در سینه” دارد.
اگر ناگفتهها را به “حرف آخر” واگذارم، “دیالوگ” در این نمایش “حرف اول” را میزند؛ با پاس کاریهای به جا و مرتبط، ذهن مخاطب مثل توپ فوتبال با ضربههای زمینی بین گفتگوهای بازیکنان نمایش؛ جابهجا میشود، و چقدر دریبل و البته چند آفساید؛ که من واگوییاش را به کمک داوران چپ و راست صحنه واگذار میکنم! البته جایی مخمان سوت نکشید، کارت قرمز!؟ کارت زرد!؟ نه!
اتفاقا برعکس میخواهم بنویسم، از این به بعد هر جا که اسم محمد رسائلی را در بنر یا بروشور نمایشی دیدم، بی تردید به قیمت لایی کشیدن از مخاطبان بلیط بهدست هم که شده، خودم را به سالن نمایش و نزدیکترین صندلی تماشاچیان به صحنه خواهم رساند.
محمد رسائلی پای ثابت اجرایهای گروه تئاتر جهش و از بازیگران باهوش و منتخب کارگردان پرانرژی این گروه؛ مجید کاظمزاده مژدهی هست که باید به این عزیزان دستمریزاد گفت. همچنین به حامیانشان که میتوانند، آبششهای شاهماهی بیرون از آب افتادهی تئاتر شهر باران را در فصول خشک به حرکت درآورند:
مشاور کارگردان: رضا حقی، بازیگران ارجمند: مهدی مخبری، محمد رسائلی، بیژن رحمتی لرد، مهسا رضاپور، مریم شعبانی، سوگند قربانزاده، مونیک رفیعی مقدم و قاسم دباغچیان، طراح صحنه: محمد رسائلی، طراح چهره پردازی: مرتضی غلامی، فرشته کشتکار، سارا باقری، موسیقی: سجاد محمدزاده، دستیاران کارگردان: محمد کاظمزاده مژدهی، مهرداد آبسالان، منشی صحنه: سوگندقربانزاده، دوخت لباس: افسانه مهجور، مسوول اتاق فرمان: صدرا اصغری و گروه صحنه یار: عارف روستای، ستایش مرتضوی، شایان مهدیزاده علیمی، سمیرا دروگر، سامان لاله، سارا باقری.
دهم اردیبهشت 1396؛ شهر باران
مروری بر عکس های نمایش “منهای دو” کاری از “مجید کاظمزاده مژدهی”