Press "Enter" to skip to content

معرفی کتاب اتحادیه‌ی ابلهان

0

گردآوری و تنظیم: طاهره زیانی


جان کندی تول آمریکایی رمان “اتحادیه‌ی ابلهان” را در سال ۱۹۶۹ نوشت و بعد از آنکه هیچ ناشری حاضر به چاپ آن نشد به زندگی خود پایان داد.بالاخره در سال ۱۹۸۰ تلاش‌ها و پیگیری‌های مادرِ جان کندی به ثمر نشست و دانشگاه لوئیزیانا کتاب را منتشر کرد، کتابی که تحسین منتقدان را برانگیخت، با استقبال روبرو شد و جایزه‌ی پولیتزر را یازده سال پس از مرگ نویسنده‌اش، نصیب او کرد.

اتحادیه ابلهان داستان زندگی پسر چاق و تنبلِ سی و چندساله به اسم ایگنیشس است که با مادرش در محله‌ای پست در نیواورلئان زندگی می‌کند و متخصص فرهنگ و هنر قرون وسطا است. روحیه آرمانگرایانه دارد. در عین حال فردی تنبل است که مدام برای خانواده و شهر خود دردسر درست می‌کند. او از جامعه مصرف‌گرای آمریکایی بیزار است. او که معتقد است با فروپاشی نظام قرون وسطا، خدایان هرج‌ومرج و جنون و بدسلیقگی مستولی شدند، عجیب و غریب می‌پوشد، رفتار می‌کند و حرف می‌زند و روزهایش را به تنظیم کیفرخواست تاریخی علیه جامعه و علیه قرن حاضر می‌گذراند.

یک مأمور مخفی دست و پا چلفتی که برای تنبیه به مستراح ایستگاه اتوبوس تبعید شده، پیرمرد عاشق‌پیشه‌ای که فکر می‌کند همه پلیس‌ها کمونیستند، یک پیرزن فقیر دائم‌الخمر، رئیس بی‌انگیزه کارخانه در حال ورشکستگی تولید شلوار و کارمندان و کارگرانی از او درب و داغان‌تر، زنی که به سبک بیمارگونه و مسخره‌ای نظریات نوین روان‌شناسی را بلغور می‌کند و در حقیقت به هجو می‌کشد، هات‌داگ‌ فروش متقلبی که به عنوان ادای دین به سنت و تاریخ نیواورلئان بر تن فروشندگانش لباس فرم دزد دریایی می‌پوشاند: این‌ها و شخصیت‌های دیگری از این قبیل، در ماجراهایی موازی قرار می‌گیرند و در نهایت مانند تکه‌هایی از یک پازل به هم می‌پیوندند تا اتحادیه‌ای از ابلهان را در جامعه‌ای که نمونه عصر حاضر است تشکیل دهند. همچنین با کارها و حرف‌های بی‌معنی و دلقک گونه‌شان بر ادعای «ایگنیشس» قهرمان محوری رمان که جهان امروز را سیرکی متحرک می‌بیند صحه بگذارند.
در بخشی از کتاب می‌خوانیم ”
بالاخره روزی دنیا مرا به عذری مضحک دستگیر خواهد کرد؛به انتظار روزی نشسته ام که مرا کشان کشان به سیاه چالی با تهویه ی مطبوع ببرند تا زیر نور لامپ های فلورسنت و سقف های عایق صدا تاوان تمسخر ارزش هایی را بدهم که سالها در قلبهای کوچک لاستیکی شان عزیز داشته اند.”

مترجم پیمان ‌خاکسار/نشر چشمه

عکس از: طاهره زیانی