“محمدعلی بنیاسدی” کارشناس ارشد تصویرسازی و نقاش، تصویرگر و کاریکاتوریست نام آشنای ایران، سال ۱۳۳۴ در شهر سمنان زاده شد.بنی اسدی تا کنون بیش از ۸۰ عنوان کتاب ویژه کودکان و نوجوانان تصویرگری کرده است که از این میان می توان به کتاب های بادبادک و کلاغه، خدا با دوستان خود صمیمی ست، قصه های شیرین موش و گربه اشاره کرد. او در حال حاضر تصویرگری مجله هایی مانند باران، کیهان بچهها و سروش کودکان و نوجوانان را عهده دار است.
بنی اسدی هم اکنون عضو هیئت علمی دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران است و در رشتههای طراحی، گرافیک، مجسمهسازی و انیمشین نیز فعالیت می کند.دیپلم افتخار و مدال نمایشگاه کاریکاتور یومیوری شیمبون ژاپن (۱۳۶۳)، دیپلم افتخار نمایشگاه کاریکاتور بوردیرا ایتالیا(۱۳۶۸)، جایزه ویژه هیات داوران نمایشگاه کاریکاتور انگله فرانسه (۱۳۶۸)، تندیس هانس کریستین آندرسن از جشنواره روز جهانی کودک (۱۳۸۴)،دیپلم افتخار نخستین نمایشگاه تصویرگران کتاب کودک ایران (۱۳۶۸)، تندیس طلا و دیپلم افتخار سومین نمایشگاه دوسالانه گرافیک ایران (۱۳۷۱)، دیپلم افتخار چهارمین نمایشگاه دوسالانه گرافیک ایران (۱۳۷۳) از جمله افتخارات داخلی و بین المللی او به شمار می آیند.
محمدعلی بنیاسدی به پیشنهاد کمیته جوایز شورای کتاب کودک در سال ۱۳۸۹ به عنوان نامزد ایرانی جایزه جهانی هانس کریستین اندرسن ۲۰۱۲ (بخش تصویر) انتخاب شده است.
در سال ۹۱ انتشارات نیلوفر ترجمه تازهای از هزار و یکشب را با برگردان فارسی محمدرضا مرعشیپور و ۴۰ اثر از محمدعلی بنیاسدی به نام ” چهل شب از هزاران”، در چهار جلد به بازار کتاب عرضه کرد. محمدعلی بنی اسدی سه بار متن هزارویک شب را تصویرسازی کرده است، مجموع تصاویر این کتابها بیش از صد تصویر است. تصاویر که ترکیبی از طراحی های دستی، تصاویر چاپ سنگی و بافتهای کامپیوتری هستند سرزمین پر جادو و غریب هزار و یک شب را برای مخاطب دنیای مدرن دست یافتنی و قریب می سازد.
@mtsra
مرور برخی آثار دیگر این نقاش و تصویر ساز بزرگ:
فرت و فورت سیگار میکشد و بـه شـدت مـراقب اطرافش است.معاشرت با او آدم را یاد آخرین بازماندگان خاندان قاجار میاندازد.اگر شکسته نفسی و مأخوذ به حیا بودن را از او بگیرند،هیچ فـرقی با یک شازده قجر فرنگ رفته ندارد. همانقدر به دنیای خود مینازد،که آنها،و هـمان اندازه به اصالتش تفاخر مـیکند!و از آن بـیشتر دلش در موزهها و کتابخانههای فرنگ مانده.
حرکاتش کند است،در عوض موقع مکالمه دایم دستهایش را تکان میدهد.اگر هم نتواند با دستانش چیزی را توضیح بدهد آنها را به میان سبیلهای پرپشت جوگندمیاش میبرد و باز فرت و فرت سیگار میکشد.
پدر بزرگم مـیگفت:سمنان تبعیدگاه قجرهایی بود که تهران جای ماندنشان نبود.و فکر میکنم تهران جای سمنانیهایی است که سمنان جای ماندنشان نیست.
بنی اسدی در این سالها به آن اندازه که باید،دیده نشد، نخواست که دیده شود.علتش را بروید از خودش بپرسید! لجاجتی در او هـست کـه هم سنها و گاه اساتیدش را وامیدارد تا تخطئهاش کنند و اگر خیلی منصف باشند دربارهاش حرف نزنند.این یادداشت را نه برای استاد یا دوست که برای نقاشی مینویسم که دارد راه خودش را میرود.زندگی نقاشانهی بنی اسدی مثال بیکم و کـاست«الخیر فـی ماوقع»است.خیلی از روزهای هفته را به شاگردآموزی مشغول است.معاشران غیرکاری و خارج از زندگی شخصی ندارد اما هیچ وقت دور و برش خالی نیست.الحق میشود برج عاج نشین خطابش کرد. ما بهطور اعم از موجودی میترسیم که شـبیه تـعاریف عادی و عرفی نباشد.یعنی در این کلیشه مکرر گرفتاریم که هرچه شکل پیش فرضهای ما نیست،بنابراین هولناک خواهد بود.
شیوه و روش بنی اسدی نیز در نقاشی آنچنان،با راه و رسم نقاش با معنای معاصر در تضاد و تناقض است کـه پذیـرفتن نقاشیهای را بـرایمان دشوار کرده است.اما آیا تـصاویری کـه او طـی دو دهه و اندی آفریده است،نقاشی است؟
در این موضوع که او از پرکارترین و تأثیرگذارترین تصویرسازان معاصر ایران است شکی نیست.چرا زمانی که از او در کسوت نقاش صحبت به مـیان مـیآید حـرف و حدیثها آغاز میشود.آیا تصویرسازان نقاش نیستند؟یا گرایشاتی در نقاشی،تصویرسازانه عـمل نـمیکنند!به اعتقاد من در تمامی آثار بنی اسدی پیش از آنکه روحیات و انگیزههای تزیینی غالب باشد دغدغه رواییای حضور دارد که او را به نقاشی ایرانی متصل مـیکند نـه تـصویرسازی به معنای معاصر!نقاشیهایش بازخوانی و بازنمایی سنتهای نقاشانهای است که فراموش شدهاند.چه مـیتوان کرد!
میبایست این هنرها فراموش میشدند؛چنانکه فراموش شدند.وقتی نتوانی خودت را با پسند و اطوارهای روزمرهی جماعت همراه کنی و به میثاقها و قراردادهای آبا و اجـدادی پایبند بـاشی آنـگاه دیگران برای فهمیدنات مجبور میشوند تا تو را با متر و مقیاسهایی که مـیشناسند عـیارسنجی کنند و چون با آن میزانها همخوانی نداری بنابراین باید تو را در یک فهرست جداگانه در ذهنشان بایگان یکنند و ایـن بـدین مـعناست که منش و رفتار آثارت خیلیها را میتاراند.آقای بنی اسدی هم تا زمانی که درون کتابها بـودند و بـا مـعیارهای ذهنیت تاریخی از تصویرسازی هم معنایی داشتند،آرام به راهشان ادامه میدادند ولی از آن روزی که نام نقاشی بـر آنـها نـهاد،داد از نهاد همگان برخاست،که این چه جور نقاشی است،مگر نقاشی این شکلی میشود؟!
حالا من سؤالی از آنها دارم.چه چـیز ایـن تصاویر آن را از نقاشی بودن واداشته است؟عیبش این است که دربارهی نقاشی بودن خیلی مـیداند.دربارهی مـعشوقات دانـستن کار را دشوار میکند.کارهایش را از جایی شروع میکند بیربط و شاید از لکه یا خط،و اواسط کارش بـه یـک جایی میرسد قابل قبول و زیبا،اما به ناگاه در جایی که فکر میکنی کار پایان یـافته، همه چـیز را بـه هم میریزد و در آخر به موجودی جان میدهد که از نظر فیزیکی آرام و متین سرجایش خشکش زده است اما تشویش و بـلاتکلیفی و هـراس نمیدانم از چه،در چشمانش موج میزند درست مانند خودش.
نقاشی بنی اسدی را برای این دوست نـمیداریم کـه آنـها را برای ما نمیکشد.مراقبهی خودش با نقاشی را دارد و در آخر این بومها و کاغذها فرزندان بارداری ناخواستهی این عمل است. خیلی جـاها را رنـگ بـه عمد سعی میکند مخاطب را از حول و حوش قاب بتاراند تا مبادا دست غـیر بـه عزیزش برسد.نقاشانی که عمل نقشی را برای دل خودشان میکنند کم نیستند.هزاران آدمیزاد در همین شهر نقاشی را صرفا ابراز بروز مـیدانند و نـقاشی غریزی میکنند.اما به تعداد انگشتان دست نیستند آنهایی که تعمدا ناایو بودن را بـرگزیدهاند.بنی اسـدی جزو همین معدود است.ناایو بودن خودآگاه او،ابزاری بـرای قـلدری نکردن در نـقاشی است.نمیدانم از کجا و چرا به ناگاه از رجز خـواندن قـلدرهایی چون میکل آنژ،تیسین،پیکاسو رمید و صورتش را به طرف روسو،میرو و این جنس نقاشها گرفت. در پنـجاه سـالگی یک آموختن بزرگ دارد،ترس بـنی اسـدی از تاریخ هـنر ریـخته اسـت.برای یک هنرمند خیلی دشوار است کـه (به تـصویر صفحه مراجعه شود) بخواهد جای خودش را در آینده جستجو کند،و سهم آیندهاش از تاریخ راهـ،امروز بـشناسد و بداند؛شاید این سهم وجود داشته باشد یـا نباشد!و ترس از همین جـا آغـاز میشود.اما بنی اسدی این بخش از دغـدغههایش را بـه دور انداخته!نمیدانم پنجاه سالگی سن زود یا دیری است برای این فراغت؟
ضخامت و سنگینی در آثار بنی اسدی حـضور نـدارد.جای آن میتوانی بنشینی و از مواجههی بیواسطه یـک آدمـیزاد بـا خوابها و موهومات نیاییاش و قـصههای دور و کـورسوهای کودکی محمد علی لذت ببری.اگر بـرای دیـدن قلمگیری و پرداز آمدهاید همین الان برگردید.نگاه حکیمانه نقاش در شرق ما را به سقف سیستین نمیبرد؛ما را مـیبرد درون کـتابها و نقوش و حکایاتهای شیرین.
دو شیوه و اسلوب استفاده از دسـت در طـراحی میشناسیم آنـها که بـا حـرکت مچ دست طراحی مـیکنند و عدهای دیگر که با حرکت بازوها و کتف نقش میزنند.
شیوه اول در آثار هنری با مقیاسهای کوچک مورد استفاده است و اسـلوب بـعدی به کار مقیاسهای بزرگ میآید.
انتخاب هرگونه گـزینه بـه تـواناییهای ذاتـی و سـلایق مشخص ما برمیگردد و و بـه تـبع آن رنگگذاری و جنس هنری ما را به وجود میآورند بنی اسدی از آن عده هنرمندان است که مداومت در تصویرسازی کتاب او را در طـراحی بـا مـچ عادت کرده است و اصولا احاطهاش بر مـقیاسها و انـدازههای کـوچکتر بـسیار بیشتر و دقـیقتر از انـدازههای چند متری است.
شاید برای همین خصیصه خیلیها او را تصویرساز میدانند. نقاشیهایی که بنی اسدی مشرف بر میز کارش آنها را خلق میکند و غالبا اندازههایی کمتر از از A۳ دارند با آثاری که روی سه پایه کـشیده است تفاوت بسیار دارند،در آثار بزرگ تعهد او بر نقاشی بودن تصاویر،شعف و ذوق و حلاوتی که در کارهای کوچکتر میدیدیم را بلعیده است.به همین دلیل بنی اسدی را نقاشی ایرانی میشناسیم.
این نکته را خصلت و ذات بنی اسدی میشناسیم چـون بـسیارند نقاشانی که تفاوتی میان کار چند سانتیمتری آنان با نقاشی چندین متریشان وجود ندارد.اگر این ماجرا را نقطه ضعف بنی اسدی بدانید دوست دارم این ضعف را مشخصه و نشانهای دقیق برای نقاشی ایرانی بشناسید.نقاشی ایـرانی بـا همهی تعاریف و تفاصیل،محدود به ظرف و مقیاس است و از آن نمیتواند بگزیرد.ویژگیای که این جنس نقاشی را به درون کتابها کشیده و نقاشی غرب را به سقف این ابنیه برد.
————–
(*)مصرعی از مـنوچهر شیبانی
نویسنده مقاله: شهروز نظری
تندیس ، ۱۳ اردیبهشت ۱۳۸۴ – شماره
۴۸
ارسال از: مونس احمدی پور