نه “کشاورز” است
نه “مزرعه ای ” برای کشت دارد ،
راه که میرود
از صدای قدم هایش
“نرگس” و “ریحان” میروید ،
“باران “به موهایش میخورد
و از “گیسوانش”
عطر “میخک “می دمد،
خم “ابروانش”
کاج خمیده ی “لهستان”
که “مجذوب “تماشایش میشوی ،
پلک “سرمه” رنگش
را میبندد
“مژه “به هم گره میخورد
باز میکند
و شکوفه ی “سیب ”
بر “زمین” میریزد،
گاه که میخندند
تاکستان انگور دندانهایش
“برق” میزند
می درخشد
همچو “خورشید” چشمانش،
از کوزه ی پر آب “لبانش”
سیرآب میشود “نهر” چال گونه
و قطره قطره میچکد
بر باغستان انار “سینه اش”
از پوست “تنش”
خوشه ی “گندم” جوانه میزند
و در منحنی “کمرش”
بوی “نان” تازه بر می انگیزد
پاهایش درخت “انجیر”
که ثمرش
شهدی شیرین
ناب تر از “عسل”
او فقط
یک “زن” است ،
#ئاکو
ارسال از: بانو قهرمانی