من آدم حساسی نيستم ، وقتی خانهی والدينم را ترک كردم گريه نكردم ، وقتی گربهام مرد گريه نكردم ، وقتی در ناسا كار پيدا كردم گريه نكردم و حتی وقتی روی ماه پا گذاشتم گريه نكردم !!
اما وقتی از روی ماه به زمين نگاه كردم بغضم گرفت با ترديد با پرچمی كه بنا بود روی ماه نصب كنم بازی میکردم از آن فاصله رنگ و نژاد و مليتی نبود ما بوديم و یک خانه ی گرد آبی ، با خودم گفتم انسانها برای چه میجنگند ؟!
انگشت شصتم را به سمت زمین گرفتم و کره زمین با آن عظمت پشت انگشت شصتم پنهان شد و من با تمام وجود اشک ریختم …!!
? نيل آرمسترانگ ( فضانورد )
ارسال از: بانو قهرمانی
Comments are closed.