Press "Enter" to skip to content

چهل سالگی…

0

توی “حس چهل سالگی”؛چه اتفاقاتی ميافته؟

هیچ وقت درک نکرده بودم؛ چرا پدران قدیم تا چهل روز نوزادشان را بغل نمی کردند
یا مرگ عزیزان شان را چهل روز سیاهپوش بودند

چرا شبهای سرد زمستان و روزهای گرم تابستان را چله بندی کردند یا اینکه چرا چهل سالگی آدمها را نشان بلوغ فکری و نشاط و تغییر در عقاید و وابستگی ها می دانند.

خیلی از این تقسیم بندی های چهل روزه را می شود در زندگی ما ایرانی ها دید,شاید در فرهنگ و آیین دیگر اقوام هم مشابه چنین عقایدی موجود باشد ولی عدد چهل برای ماها بسیار پررنگ و دارای حرمت هست.

سالها گذشته و الان بوضوح می توانم بببینم که یک نوزاد تازه متولد شده تا چهل روز اول قوام و شکل و فرم کلی خویش را پیدا نمی کند و تا آن وقت پدران از در آغوش گرفتن شان مضایقه می کردند.

بعد چله های زمستان و تابستان هست که هوا به ثبات و اعتدال می رسد.
بعد چهل روز به سوگ نشستن است که خانواده های داغدار به آرامش نسبی می رسند وبی قراری های شان پایان می یابد.

دهه چهارم زندگی آدمهاست که ؛هرچه از آموزه ها,اعتقادات,وابستگی ها,نیازها و دوست داشتن ها در چنته داشتند را به چالش می کشند و با تفکر و تعقل نسبت به گذشته شان,رویه جدیدی را در پیش می گیرند.

چهل سالگی مصادف است با پرسیدن,انتقاد کردن,دور و نزدیک شدن عاقلانه نسبت به دوست و دشمن و ازهمه مهمتر در این سالهاست که آدمها می فهمند دوران جوانی جز شتاب در کسب نشاط زودگذر نبوده

هر چه از لذت و عشق را میشود متصور شد در این سن و سال در آدمی شعله ور می گردد و خواهانش می شود که دوام دارد و سرخوردگی به بار نمی آورد.

از خواب چهل سالهٔ خود پا شده ام
گم بوده ام و دوباره پیدا شده ام
ای حس شکوهمند غمگین و شگفت
امروز چقدر با تو زیبا شده ام

شعر:قیصر امین پور

 

گردآوری: بانو قهرمانی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *