Press "Enter" to skip to content

جاده‌ای بی انتها (نقد ادبي)

0

 

به قلم:‌ علی خجسته

 

قصه از آن جا شروع می شود که، در واقع قصه‌ای شروع نمی شود، داستانی وجود ندارد، همه چیز یادآوری خاطرات در حافظه است، آنجا که نه آغازی است و نه پایانی.

علی خجسته، منتقد ادبي

شاید بتوان گفت جاده فلاندر* درباره جنگ است؛ چهار سرباز سواره نظام (سروان، ژرژ، بلوم و ایگلیسا) مرگ فرمانده، عقب نشینی، اسارت و … . اما کتاب فراتر از این‌هاست فراتر از زمان و مکان؛ تکه‌هایی از یک فاجعه، شامل پراکندگی‌هایی که همچون دنیای واقعی بر اساس بی‌نظمی شکل گرفته‌اند، پازل‌هایی که با هم کامل نمی‌شوند و خواننده‌ای که پس از غرقه‌شدن در سیل کلمات و فوران جمله‌ها و عبارت‌های طولانی، کنجکاوانه و مشتاق در جریان تو در توی خاطرات وهم‌آلود (ژرژ) به دنبال چراغی می‌گردد که به ناگه کل داستان را روشن نماید.

رمان نوی کلود سیمون بدون در نظر گرفتن رنگ‌های تکمیلی داستان در حاشیه خاطرات موجودیت خود را از دست می‌دهد و خودکشی یا مرگ جد رایشاک از آن جمله است. کلود سیمون مشابه بیشتر آثار نویسندگان هم عصر خود از مکتب رمان نو پیروی کرده که به تعدادی از مولفه‌های شاخص آن در کتاب می‌پردازم:

  • نگاه ویژه به اشیا؛ اشیا همانطور دیده می‌شوند که هستند نه شامل روح انسانی می‌شوند و نه بطورکلی از دایره دید نویسنده حذف می‌گردند و این موضوع از تم‌های اصلی کتاب است. توصیف اشیا، همانطوری که می‌بینیم، گویی آنها شخصیت اصلی داستان هستند از لولای زنگ زده در گرفته تا میخ روی دیوار.
  • کمرنگ‌شدن شخصیت‌ها؛ شخصیت‌ها دیگر محور داستان نیستند، چیز کمی از آنها می‌دانیم و دانسته‌هایمان کفاف کنکاش روانشناسی به ما نمی‌دهد. شخصیت‌هایی که وجود دارند تا ناظر حوادث و اشیا باشند – که حوادث و اشیا برای روایت نیاز به آنها دارند – شخصیت‌هایی که بر خلاف شخصیت‌های رمان‌های کلاسیک قهرمان نیستند؛ گویی قرار است با آنتی‌تز قهرمان مواجه باشیم. شخصیت‌هایی راه گم کرده، خسته و نا امید که بطور غریزی به بازمانده هستی چسبیده‌اند و به دنیا همچون محکم گرفتن افسار اسبهایشان چنگ می‌اندازند.

]] اما در همان یک سال آموخته بودیم… که از پوست خود نیز بیرون بیاییم… یعنی دیگر سربازی در کار نبود، یعنی دیگر انسانی در کار نبود، اندک اندک آموخته بودیم که مثل حیوانات بشویم و هر وقت باشد و هر چه باشد بخوریم.[[ (ص 323)

شخصیت‌هایی که ناشناخته می‌مانند حتی از بعد ظاهر و حتی کمتر از اسبهایشان که در کتاب دو صفحه در توصیف آنها می‌خوانیم. (ص 333و 334)

  • حوادث پراکنده؛ هر چند در کل، کتاب حادثه محور نیست ولی همان مرور حوادث نیز بر پایه قالب سنتی چیده نشده است اتفاقات بر اساس الگوی ذهنی و قواعد ذهنی موجود بر ذهن و پراکندگی آن روایت می‌شوند.
  • عدم توالی خطی زمان؛ همچون دیگر آثار مبتنی بر جریان سیال ذهن؛ در این کتاب نیز از اثر خطی زمان خبری نیست و حتی این بی‌زمانی بر مکان هم سایه می‌افکند و رخدادهای کتاب نه بر اساس ساعت دیواری که براساس یادآوری موجود در ذهن بر روی صحنه می‌آیند، جایی که برای زمان نه ابتدایی است و نه انتها.
  • زبان نو؛ از دیگر مولفه‌های کتاب، تکیه بر زبان است، که با توجه به عدم وجود خط کلی داستان، نویسنده اثر را از هیچ خلق می‌کند و در این راه با تکیه بر سیل کلمات و جملات بدون وقفه، که خواننده را بدون مجال به نفس‌گیری، گاه چندین صفحه به دنبال خود می‌کشد و در تو در توی جملات معترضه، زبانی نو برای نوشتن می‌آفریند.
  • انسان و حیوان؛ کتاب سرشار از پیوند و شباهت‌های انسان و حیوان است؛ در ظاهر و معنا؛ بطوریکه گاه انسان به اسب و گاه بلعکس تبدیل می‌شود؛ جایی که دیگر تشخیص آن در گفتار مشخص نیست و یا از شباهت‌های شهوانی انسان و بز برای روایت رابطه همسر سروان و مهتر استفاده می‌کند.
  • پوچی؛ با وجود عدم پرداخت به روانشناسی شخصیت‌ها، اما همچون آثار دیگر در ارتباط با جنگ و مانند جامعه بعد از جنگ‌های جهانی رد پایی از نیهیلیست را می‌توان در کتاب یافت؛ جایی که تیمسار با ناپدید شدن هر گونه تصور و مفهومی نه درمقام یک سرباز که به عنوان یک موجود متفکر دلیلی بر زندگی نمی‌یابد.
  • عشق؛ برخلاف باورهای شرقی و یا حتی بسیاری از آثار غربی، عشق در جاده فلاندر روشن‌کننده راه نمی‌باشد، نه ازبئاتریس کمدی الهی خبری هست و نه از سوز و گداز شمس و مولانا. عشق ویرانگر است و عامل سقوط. لبریز از هوس و خشمی فروخورده از رسومات و طبقات اجتماعی.

جاده فلاندر کتابی است که ارزش آن را دارد که چند باره خوانده شود. کلود سیمون در تاریخ ۱۰ اکتبر ۱۹۱۳ در آنتاناناریوو، ماداگاسکاراز پدر و مادری فرانسوی به دنیا آمد. وقتی که نه‌ماهه بود خانواده‌اش به فرانسه بازگشتند. سیمون پدرش را در جنگ جهانی اول از دست داد و به علت بیماری مادر، وظیفه بزرگ کردن او بر عهده داییش قرار گرفت. کلود سیمون در شهر پرپینیان بزرگ شد و در ۷ سالگی برای درس خواندن به پاریس فرستاده شد. مدتی به نقاشی علاقمند شد ولی پس از چندی متوجه شد که استعدادی در نقاشی ندارد و آن را رها کرد. در ۲۴ سالگی به اسپانیا رفت و در جنگ‌های داخلی اسپانیا شرکت کرد. با شروع جنگ جهانی دوم به خدمت سربازی رفت و اگر چه به اسارت نیروهای آلمانی درآمد اما توانست بگریزد و به شهر خود در جنوب فرانسه برود. او در آنجا با نهضت مقاومت فرانسه همکاری کرد. در همان ایام بود که اولین رمان خود به نام تقلب را نوشت. وی هم‌چنین اداره و مدیریت تاکستان‌های فامیلی را برعهده داشت. کلود سیمون در تاریخ ۶ ژوئیه ۲۰۰۵ در پاریس درگذشت.

 

منوچهر بدیعی مترجم نامدار اثر را نه برای کارهای چاپ شده‌اش بلکه برای ترجمه منتشر نشده‌اش کتاب اولیس اثر جیمز جویس می‌شناختم. مترجمی که آثار شاخص بسیاری از نام‌آوران ادبیات از جمله آلبر کامو، آلن روب گریه و روژه مارتین دوگار را در کارنامه خود دارد و ترجمه چهره مرد هنرمند در جوانی اثر جیمز جویس به نوعی ماندگارترین ترجمه اوست.

 


* نشر نیلوفر
چاپ دوم ۱۳۷۸

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *