هیچ کس با من تنها شده همدرد نبود
روزگارِ پر از آهی که جوانمرد نبود
کاش وقت گذر از تلخی ِ این خاطره ها
برگهای دل غمدیده ی من زرد نبود
حال و احوال زمانی که نفس تنگ شده
گرم بود عاطفه ها، اینهمه نامرد نبود
من سفر کرده از آن خاطره هایم که چنین
دست آرام نوازش به سرم سرد نبود
غم زنگار گرفته دل آیینه ی من
دل آیینه ایم ، مستحق گرد نبود
من که با خوب و بد ثانیه ها ساخته ام
چه شد اینگونه شدم ؟ حق من این درد نبود
#الهام_پوریونس