ديدار با استاد انوش نصر، هنرمند پيشكسوت تئاتر، سينما، رادیو و تلویزیون
انوش نصر ماسوله، هنرمند پيشكسوت و بلند آوازه و چهرهي ماندگار عرصههاي ديداري و شنيداري و گفتاري كشور با بيش از نيم قرن حضور مستمر و موفق و درخشان، يكي از معدود فعّالان نامدار هنري است كه خوشبختانه همچنان قرص و استوار در زادگاهش شهر رشت باقي مانده و هيچگاه تمايل به آن نداشته تا براي هر چه بيشتر مطرح شدن در سطح كشور راهي پايتخت شود و جلاي وطن مادري كند. چرا که گیلان عزیز مادر سينما و تئاتر و شاخصترين و مهمترين مراكز فرهنگي، هنري كشور است.
اين مصاحبه، گفتگوي بيپيرايهاي است كه طي هماهنگيهاي پيشين با ايشان داشتيم كه گپ و گفت ما در روز شنبه 12 مرداد 1393در دفتر فصلنامهي گيلان ما انجام گرفت. اشاره به اين موضوع را خالي از لطف نميدانم. حين صحبت، وقتي از انوش نصر سؤال كردم، براي فعاليتهاي بيشتر چرا عازم تهران نشديد؟ ايشان با لبخندي نه از روي جلوت كه از روي افتادگي گفت: عزيز برادر. عباسي نازنين، ماندنِ در شهرستان و ديده شده در تمامي سطح كشور و پذيرفته شدن درصد زيادي از مخاطبان پهنهي ايران عزيز، مردي ميخواهد، پيل افكن.
انوش نصراللهزاده ماسوله با نام هنري انوش نصر به سال 1318 خورشيدي در شهر رشت به دنيا آمد. تحصيلات ابتدايي و متوسطه را در شهر رشت طي نمود و از سال 1336 زير نظر محمدحسن ميلاني مدير تماشاخانهي گيلان با اجراي نقش در نمايشنامهي «نارنج مفقود» بازيگري را شروع نمود.
بعدها زير نظر اساتيد بازيگري همچون: علي دريابيگي، محمدعلي جعفري، محمد صباحي آموزش ديد و به همراه جمعي از هنرمندان گیلانی گروه آتوسا را تأسيس كرد، وي از سال 1342 به عنوان نويسنده و مجري برنامه در راديو گيلان شروع به همكاري نمود و در طول فعالیت موفق به دریافت تقدیرنامههای مختلفی شد، بخشی از افتخارات و کارنامهی هنری وی:.
– داراي لوح درجهي دو هنري از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي ايران (كارشناس ارشد بازيگري)
– چهرهي ماندگار با دريافت لوح سپاس در همايش تجليل از هنرمندان استان گيلان، خرداد 1389
– دريافت لوح سپاس از حوزهي هنري گيلان در مراسم پاسداشت شكرانهي حضور، در سال 1380
– دريافت چندين لوح سپاس و ديپلم افتخار از سوي مقامات عالي كشور
– پذیرفته شده در طرح تکریم از هنرمندان پیشکسوت کشور، تحت امر معاونت هنری وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ایران- تهران
– عضو پيوستهي انجمن بازيگران سينماي ايران
– عضو پيوستهي خانهي تئاتر ايران
– درخشش در آثار تصويري كارگرداناني چون ناصر تقوائي، رسول صدر عاملي، كمال تبريزي، مرضيه برومند، غلامحسين لطيفي، مهران مديري، بهروز افخمي، سيروس مقدم، سعيد سلطاني، مهدي صبّاغزاده، حسين سهيليزاده، اصغر هاشمي، پرويز شيخ طادي، غلامحسين ليالستاني، امير قويدل، فريدون حسنپور، فياض موسوي، جواد كهنموئي، مسعود رشيدي، محمّدرضا ورزی و…
– 55 سال فعاليت مستمر، در مجموع 27 اثر تئاتري معتبر
– اولين حضور تئاتري در نمايش «تاريخ مفقود» سال 1336 در تماشاخانهي گيلان
– آخرين حضور تئاتري، شب روي سنگفرش خيس. نوشتهي زندهياد اكبر رادي، اجرا 88- 87 تهران، رشت
– گزيده آثار تلويزيوني: 1. كوچك جنگلي 2. آپارتمان 3. خاطرات شيرين دريا 4. جنگلبانان كوچك 5. سفر به ريشهها 6. پريا 7. لكلكها بر بام 8 . ورثهي آقاي نيكبخت 9. روزهاي مهآلود 10. قلب يخي 11. پس از باران 12. درياييها 13. مهر و ماه 14. خانهاي در تاريكي 15. راز كبود 16. رنگ زيتون كال 17. آواز مه 18. هتل پاپلي 19. بوي گلهاي وحشي 20. يك مشت پرِ عقاب 21. سلام 22. بيداري 23. سايه روشن 24. نردبان آسمان 25. قهوهي تلخ 26. آرزوي كوچك 27. برگ سبز چاي 28. مردان زمين 29. معمّای شاه 30. گذر از رنجها و…
– گزيده آثار سينمايي: 1. اي ايران 2. قرباني 3. مرغابي وحشي 4. ساعت 25 5. پسران جنگل شاقاجي 6. سردار جنگل 7. صداي پاي خدا 8. پشت پردهي مه 9. هميشه پاي يك زن در ميان است 10. بالاتر از آسمان 11. ميزاك 12. دوست داشتن را هجّي كن 13. زماني براي دوست داشتن.
مهمترين برنامههاي راديويي به عنوان مجري، نويسنده و…
1. سپيدرود راز ميگويد (به مدّت چهار سال، كه يكي از پر شنوندهترين آثار راديويي زمان خود بوده است.)
2. همه جور آجيل (برنامهي تلفيقي و متنوع، همه روزه به مدّت سه سال با گويش محلي)
3. وعدهگاه، (زنده) با مطالب گوناگون، عصرها به مدّت دو سال
4. يك اثر از يك نويسنده (نمايش هفتگي، معرفي آثار نويسندگان جهان.)
5. برنامهي كودكان به مدت چهار سال
– توليدات سينماي گيلان- مركز رشت
1. مجري برنامهي تصویری پر بينندهي «سبد سحرآميز» ويژه كودكان و نوجوانان به مدّت چهار سال قبل از انقلاب
2. مجري برنامه «مسابقهي هفته» ويژه جوانان.
3. حضور در تلِتئاترهاي روايت آيينه، تكيّه حاجي، بعد از انقلاب.
هوشنگ عباسی
قبل از پاسخگويي به سؤالاتون اجازه ميخوام مختصر عرضي داشته باشم خدمتتون.
به قولي هر چه ميخواهد دل تنگت بگو.
متشكرم. امروز كه براي تجديد ارادت پرسنل گرانقدر فصلنامهي پژوهشي، علوم انساني گيلان ما و گپ و گفت در ارتباط با تلاشها و فعاليتهاي فرهنگي، هنريام روي اين صندلي تمشيّت يا به ديگر عبارت صندلي داغ، پيش روي جنابعالي نشستم حسبِ هماهنگيهاي قبلي مقرر بود قبلتر از حالا، در خدمت شما براي مشتركين گرانمايه و خوانندگان عزيز و فرهيختهتون ضمن پاسخگويي به سؤالاتون عرايضي داشته باشم. صد البته اگه فرصت كافي باشه علّت اين تأخير يا به موقع نيومدنم رو توضيح ميدم تا به حساب بد اخلاقيهاي من منظور نشه.
شكر خدا با شناختي كه از شما داريم در هميشهي احوال، نمره اخلاقتون كمتر از بيست نبوده و نيست.
اين نظر لطفتونه.
يه چن روزي هست كه منتظر ديدار شما بوديم، بله. همونطور كه حضوراً صحبتي براي اين گفتگو با هم داشتيم قريب دو هفتهاي هست با ارادهي مديرمسئول محترم فصلنامهي گيلانما جناب دكتر محمدعلي فائق. قصد نشريه اين بود در يك نشست صميمانه در ارتباط با حضور بيش از نيم قرن فعاليتهاي پرثمرِ فرهنگي، هنريتون كه خوشبختانه اكثر مردم ايران به ويژه گيلانيان عزيز با ارائه آثارتون چه در تئاتر و سينما، چه در صدا و سيما آشنايي دارن، خواستيم طي اين گفتگو هم، با ديگر ويژگيها و اظهار نظرتون بيشتر آشنا بشن. صد البته علت چن روز ديركردتونو هم جويا ميشم.
مايه خوشحاليمه. دوست دارم مقدمتاً بگم، اگه بهانهاي براي برقراري دوستيها باشه، خوب ميدونم هيچ راهي كوتاهتر از يك واژه نيست، كه اونم سلامه. بنابراين، خدمت يكايك عزيزاني رو كه اين گفتگوي ما رو ميخونن سلامي ويژه دارم. اميدوارم اين بندهي خدا رو به دوستيشون پذيرا باشن.
حتماً. خب عزيز برادر تا اونجا كه خبر موثّق داريم شما بيشتر از پنجاه ساله كه با ارائه آثارتون تحت عنوان يه هنرمند برجسته در كشور خوش درخشيدين. حالا اولين سؤال من اينه. چه جوري به تئاتر و نمايش علاقمند شدين؟
والله اولين سؤالتون چند وجهيه كه پاسخ چند وجهي داره.
چرا چند وجهي؟
فرمودين: شما تحت عنوان يه هنرمند برجسته خوش درخشيدين.
اين يك واقعيته، خيليها به اين درجه از كمال نرسيدند، مُدام دارند به قول معروف آب الك ميكنن.
من همچنان يه نوباوهم در عرصهي هنر، امّا عرض من اينه، در ارتباط با واژهي هنرمند، من حساسيّت ويژهاي دارم.
چه حساسيتي؟!
به باور من از روز اول تا به امروز هيچ انساني، هنرمند نبوده و نخواهد بود. چرا كه تمامي انسانها مقلّدن و مقلّد هم خواهند ماند. فيالمثل شخص جنابعالي، در كودكي چند بار اداي بزرگتراتونو درآوردين. چند بار كلاه و كفش و كُتِ پدرتونو پوشيدين؟ بنابراين، تقليد در ذاتِ ما آدماست. اين ادا و اصول درآوردن در ژن ما انسانهاست. امّا هيچگاه نميتونيم خلّاق يا خالق باشيم. آدما، هر آنچه رو كه ارائه ميدن يه كپي ناقص از آن چيزيه كه در طبيعته، نشون ميدن، اين خالقِ جان و جهان، خداونده كه هنرمندِ مطلقه، لذا هر آدمي با رؤيت هر آنچه كه در طبيعته، اقدام به دوباره سازي اونا ميكنه. فيالمثل، من در حرفهام يه بازيگرم. نه دكتر و نجّار، يا خياط و فرمانده و مهندس و… كه در وقت ارائه بازي در يك نقش، ميبايست حركات و عمليات، يا خُلق و خوي اين دست از آدمها رو قبلاً با چشمدزدي كنم يا بهتره بگم تقليد بكنم تا ضمن بازي روي صحنه يا دوربين فيلمبرداري، شخصيتي رو كه پذيرفتم آنگونه ارائه بدم تا براي مخاطبانم باورپذيرتر باشم. خدا وكيلي بگم انجام اين كار بسيار دشواره، مجري اين عمليات ميتونه آدم ويژهاي باشه با اطلاعات و تمرينات مستمر.
نصر عزيز اگه براي پاسخ به سؤالاتم جوابي اينگونه طولاني داشته باشين كه بايد مثنوي هفتاد من كاغذ داشته باشيم.
نازنين، اگه قراره براي جواب سؤالتون پاسخي كوتاه يا ديالوگ يا بده بستاني مختصر داشته باشيم يقيناً حق مطلب رو نميتونم ادا كنم. پاسخ من طولاني يا به عبارتي مونولوگ گونه است در اين نشست چه ايرادي داره بجاي سؤالات فراوان به چند سؤال بسنده كنيم تا پاسخي جامع و مستدل و قابل پذيرش براي عام و خاص داشته باشيم كه جوابهام ابتر نمونن. من در ارتباط با واژهي هنر يا هنرمند ميتونم ساعتها حرفِ محكمهپسند داشته باشم كه فعلاً در خدمتتون دارم خلاصهگويي ميكنم.
خب حالا بفرمائين از ديدگاه شما، هنر چيه و هنرمند كيه؟
عرض كردم هنرمندِ مطلق خداست. تمامي انسانها مقلدند تازه، چه مقلّد بدي هم هستند آنگونه كه از اصل موضوع يا سوژه، دو قدم هم عقبترند.
چه جوري؟
ببينين هيچ شخصِ خوانندهاي در آواز خواندن نميتونه بهتر از بلبل چهچهه بزنه. خواننده فقط تقليدي ناقص از چهچهه بلبل رو جاري ميكنه. يا هيچ نقاشي در جهان، هر چقدر هم زبردست باشه، هيچگاه نميتونه درختاي جنگل رو در فصل پاييز كه هر برگش با رنگهاي بيشمار نقش و نگار شده، نقاشي كنه. يا مثل پرندهها كه در ساخت لانه و آشيانهشون آنگونه مهارت دارن كه در مقابل هر باد و طوفاني، پابرجا ميمونند. هيچ مهندسي نميتونه ساختمان يا بُرجي رو بسازه كه از گزند روزگار براي هميشهي ايام باقي بمونه و الي آخر. با اين ادلّه، انسانها هرگز نميتونن هنرمند بشوند.
چي ميتونن بشوند. اينو بگين لطفاً.
هنرپرور. آدما با رؤيت هر سوژهاي اونو بازسازي يا دوباره سازيِ ناقص ميكنن.
و شما چه تعريفي از هنر دارين؟
در ارتباط با تعريف هنر يقيناً آگاهان و انديشمندانِ جهان در كتابهاشون مطالب فراوان نوشتهن، اگه من با اجازهتون اونارو بچلّونم ميشه «زيبايي» به باور من هنر يعني زيبايي است. سمبل زيبايي هم در اين جهان خاكي گُله، حالا سؤال من از جنابعالي اينه اوني كه گل توليد ميكنه هنرمنده؟ يقيناً توليدكننده گُل، هنرمند نيست. توليدكننده گُل شخصِ باغبونه كه اين بزرگوار با داشتن زمين و بذر و كود و خاك و آب، بعد از مدتي نظارت مستقيم و آبياري به آن باغچه و باغ، زماني بعد گُلي رو به بازار ارائه ميده كه همه مسحورش ميشن. آيا اين شخص كه سمبل زيبايي جهان رو توليد كرده، هنرمنده؟
چي ميخواين بگين؟
ميخوام بگم، اين شخص هنرمند نيست. هنرپروره. چرا كه توليدِ اثرش زيباست امّا خودش خالقِ اون گُل نيست تا بشه هنرمند. در ديگر رشتههاي جهانِ بشريت هم همينگونه است. با اجازهتون در تعريف هنر من جملهاي دارم كه ميگم (در هر عملي كه كار در اون جلوه بكنه، اون كار «هنره») در اين جمله يا نظريه، مرادِ من اوّل «كاره» حالا كنندهي كار هر كي باشه كه عملش جلوه كنه، اون شخص ميشه «هنرپرور». اگه من در ارائه آثارم، جلوه كردم ميشم هنرپرور. چرا كه شايستگي هنرمند شدن را ندارم. چون خالقِ اثري نيستم، همهي حركاتم انتسابي از ديگرونه كه تونستم بخوبي، اداي اونارو دربيارم. آنگونه كه فكر ميكنن من در انجام اون كار، يه دانشآموختهي علم پزشكيم… در حالي كه من بازيگرم نه پزشك. در واقع تقليد من از حرفه پزشكي اونقدر قوي و جذاب بود كه منو تحت عنوان يه پزشك باور كردند. در حرفهي بازيگري، اگه بازيگر هر چه بيشتر تقليد كنه باورپذيرتر ميشه. البته اين تقليد بايد توأم با اطلاعات و آگاهي باشه نه شكلك درآوردن كه شكلك درآوردن كار انسانهاي فهيم نيست.
شما در عرصهي تئاتر و نمايش، تلويزيون، سينما و راديو فراوان كار كرديد. ميخوام بدونم تفاوت و ويژگيهاي كار، در اين عرصهها چگونه است؟
اگه بخوام در اين ارتباط توضيح كامل بدم بايد به قطوري چند جلد كتاب، حرف بزنم كه در اين گفتگو مجال اون همه نيست. همينقدر عرض ميكنم كه تفاوت هر يك از اينها با ديگري، تفاوتش از كف اقيانوسه تا سطح ماه. مضافاً هر كدوم اين رشتهها دنيايي از رمز و راز و علم خودش رو داره كه من با قريب بيشتر از نيم قرن فعاليتِ مستمر، هنوز در اين وادي، تازه بالغم. دستيابي همه فنون اين دانش، عمري ميخواد به طولاني عمر نوح.
هنر نمايش در فرهنگ گيلان سابقهاي ديرينه داره. وضعيت اون رو چگونه ميبينيد؟
نمايش يا تئاتر؟
اينا مگه فرقي هم دارند؟
بديهيه كه توفير فراوان دارند. اكثراً، اين تصوّر رو دارن كه نمايش همان تئاتره. حال آنكه هر كدام از اين دو، مقولهاي جدا از هم هستن.
ممكنه توضيح بيشتري بدين.
خدمت شما معروض بدارم، نمايش نيازي به متن نداره، در دوران شفاهي، تمامي آثار ارائه شده از جنس بازيگري «نمايش» بود، در واقع تئاتر امروزي نبود، چون متن نداشت از لحظهاي كه براي عملكرد حركاتِ نمايشي انديشمندان، موضوع يا انديشهاي رو نوشتند، تئاتر متولد شد. اجازه بدين واضحتر بگم. ببينين در گذشتههاي دور، انسان براي ساختن سرپناه خودش نيازي به نقشه و طراحي و محاسبه نداشت. همينطور اللهبختي يه چهار ديواري ميساخت تا از گزند باد و باران و طوفان و سرما و گرما و حملهي حيوانات درنده مصون بمونه، با گذر زمان و پيشرفت جامعهي بشريت، آيا سرپناههاي امروزي همونگونه است كه در دوران اوّليه ميساختنش؟ جواب منفي است. چرا كه امروزه در عصر فضا، هوا و نرمافزارهاي پيشرفته، احداث هر ساختماني چه كوچك و چه بزرگ بايد طرح و نقشه و محاسبه و فونداسيون علمي و مهندس داشته باشه. پس براي عمليات نمايشي هم اين رويداد صادقه، تئاتري كه فاقد متن باشه، ميشه نمايش. اين قرن در جهان با نشان دادن لباس و ماشين و وسايل خانگي و فوتبال و تمامي مسابقات ورزشي و ريسمانبازي و موزهها و گالريها و… ميشن محل نمايشِ آثار. دوران اخير تئاتر يك نگاه است. نگاه نه از روي چشمِ سر كه نگاه از روي چشمِ دل، چشم بصارت. لذا در اين زمانه اگه اجراي تئاتر متني محكم و قرص داشته باشه، اجراش سخت و چشمگير و ماندگارتر ميشه. متنِ تئاتر، عين طراحي و محاسبه و نقشهي ساختماني رو ميمونه كه اگه با نهايتِ دقت و انديشهاي بكر نوشته شده باشه و دستاندركارانش اين متن رو با ظرافت و مطالعه و وسواس هر چه بيشتر از صفحات كاغذ بر روي صحنهي اجرا، در بيارن. اين اجراي متن ميشه عين اجراي بناي اهرام ثلاثهي مصر يا ديگر بناهاي ماندگار جهان كه استوار و به ياد ماندني براي هميشهي روزگار رؤيت ميشوند. اجراي تئاتر درست با رعايت همه اصول اجرايش در اذهان مخاطبشان باقي ميمونند و هرگز از صفحهي ذهنشون محو نميشن.
بهترين خاطرهاي كه از هنر بازيگري در طول اين همه سال دارين چيه؟
تا دلتون بخواد فراوان اتفاقات و خاطرههايي دارم كه خوشبختانه با همّت حوزه هنري گيلان، خاطراتِ زندگيِ شخصي و هنريام رو از سن هفت تا هفتاد سالگي در طي جلسات مكرّر اونارو بازگو كردم. خوشبختانه به مراحل پاياني انتشار خاطراتم تحتعنوانِ خداحافظ چارلي رسيدند كه مقرر است كتابش رو امسال در جشنوارهي تئاتر ايده تا بداهه كه برگزاركنندهاش حوزه هنري گيلانه، در شهريورماه 1393 همزمان با افتتاح اين جشنواره، كتاب خاطراتمرو رونمايي بكنن. اونچه كه براي بنده بسيار حائز اهميّته، اظهارنظر كارشناسان امور استانهاي حوزه هنري در تهرانه كه براي اقدام به چاپ خاطراتم، طي صدور مجوّزي اعلام كردند: خاطرات انوش نصر ماسوله، به عنوان اثري ارزنده در حوزهي تاريخ شفاهي هنر معاصر گيلان (تئاتر، راديو، تلویزیون، سينما) كاري جالب و خواندني در استان و بعضاً كشور است. از حق نبايد بگذرم با بازگوئي خاطراتم در نزد آقاي كيوان سلحشوريمهر كه جواني خوش قريحه و نويسندهاي نوگرا هستند، به شيوايي هر چه بيشتر، اظهاراتم رو طي ماهها صرف وقت، جمع و جور كردند آنگونه كه با اقبال چاپش روبرو شديم. واگويي هر يك از خاطراتم طولاني است با اجازه شما معافم كنين تا به وقت ديگه انشاا…
فقط يك سؤال، چرا عنوانِ كتاب خاطراتتون رو، خداحافظ چارلي گذاشتند؟
برداشت از يادآوري گوشهاي از خاطرات دوران 21 سالگي منه كه طي اين واگويي ميخواستم به جووناي امروزي بگم، اگه امروز من بر اثر خدمتگذاري به مردم مثلاً نام و نشوني دارم، يكباره از آسمان به زمين نيفتادم. من و امثال من طي دوران زندگي، با بلاتكليفيها و مشقّات زندگي مبارزه كرديم. از نارساييها، خم نشديم. دست به اعمال خلاف نزديم، هميشه ايام راه صواب و مستقيم رو طي كرديم با سماجت و پشتكار. كارهاي شرافتمندانهرو اگر هم حقیر و ناچیز بودند، صميمانه انجام داديم تا از سونامي زندگيمون جان سالم بدر ببريم. من در جواني به اين بلوغ فكري رسيده بودم. كه خداوند، شير فراوان رو به آدم ميده ولي كاسهي شير رو نميده. تهيه كاسه شير با خود آدمه. كاسه شير هر انساني، عقلشه. انسانِ صاحب عقل و درايت از ناكاميها نميهراسه، با جنگ تن به تن، مغلوب ناكاميها ميشه. همينطور كه من و امثال من نشديم.
شما افزون بر هنر بازيگري در تأليف كتاب هم دستي داريد. از كارهاي جديدتون برامون بگين.
من سالهاي پيش از انقلاب با راديو گيلان قریب به دو دهه در امر اجرا و نويسندگي انواع برنامههاي راديويي همكاري تنگاتنگي داشتم. در چند سال اخير تصميم گرفتم چند اثر مكتوب هم داشته باشم. با اين ايده اقدام به نويسندگي براي كتاب كردم. محتواي كتاب من جملگي از تراوشات فكري من نيست، درصدي از مطالب مندرج در كتابهام از انديشهي تمامي مردم جهانه. خيلي از نوشتههام رو كه در ذيل اونا با علامت نون مشخص كردم، اثر ذهني منه. در واقع كتابهايي رو كه به بازار عرضه ميدم تلفيقي از گفتهها و نظرات من و مردم جهانه، فيالمثل كتابي تحت عنوان كلاژ كه حسب اظهار مطالعهكنندگان اين اثر، از محتواي قابل اعتنايي برخورداره، زيرا خواننده با خواندن مطالب گوناگونش با هر فرهنگي كه داشته باشه ميتونه مطالبش براش جذاب و خواندني باشه. كتاب جديدی تحت عنوانِ «نَمي از يَمي» دارم كه ويژه اهالي تئاتره. اين اثر هم در مراحل نهايي چاپه. به اعتقاد من مطالبش براي تمامي دستاندركاران تئاتر ميتونه با اهميت باشه. مطالب اين اثر از تمامي انديشمندان و آگاهان توانمند جهان تئاتره با تجربيات قريب به شش دههي من، در وادي هنر تئاتر. كتاب جديدي رو هم در دست ويرايش دارم، با عنوانِ از همه كس، از همه چيز، از همه جا. احساس من اينه كه از محتواي بسيار غني و جذّابي برخورداره. ذكر اين نكته لازمه كه توليد كتاب با مشكلات چاپ آن به قدري ملالآوره كه فكر ميكنم در آينده نزديك خودم به خودم بگم: از طلا گشتن پشيمان گشتهام، مرحمت فرموده ما را مس كنيد.
اخيراً در چند فيلم و سريال حضور داشتين؟
اگه بخوام در توليد انبوه حضور داشته باشم ميتونم پيشنهادهاي زيادي رو بپذيرم. عنايت به اينكه به اين بلوغ هنري رسيدهام كه توليد انبوه، هيچ انديشهاي پشتش نيست، از پذيرش پيشنهادهاي زياد شونه خالي ميكنم.
منظورتون از توليد انبوه چيه؟
با يك مثال ميتونم حق مطلب رو ادا بكنم. يه خياط تكدوز در طي یکی، دو روز كار ميتونه يه كت و شلوار براي صاحب پارچه بدوزه كه برازنده تنش ميشه چون خياط با چندين پرو، نقائص دوختش رو برطرف ميكنه. امّا اون خياطي كه سريدوز يا انبوه دوزه يه الگو جلوي لباس و يه الگو از پشت لباس رو داره، اين خياط پارچههاي زيادي رو روي هم ميذاره با الگوهاي آمادهي جلو و عقب، با قيچي برقي تموم پارچهها رو يكدست درمياره كه همه يك اندازهس. در اين عمل اوساي خياط، چون براي برش اين پارچهها فكر نميكنه، اينه كه لباسها بعد از دوخت توي تن خريدارانش زار ميزنن. من طي سال، با يكي دوتا پيشنهادِ كار، موافقت ميكنم تا نتيجهي كارم براي مخاطبانم مؤثر و جذاب باشن. باور بفرماييد من در حسّ و درك ديالوگهاي نقشم تا متقاعد نشوم، جلوي دوربين نميرم. وقتي هم متقاعد شوم كه چي دارم ميگم و چيكار بايد بكنم با حمايت كارگردان، ارائه نقشم، جذابتر ميشه. چون براي خلقِ شخصيتِ داستان از فكرم، از تجربهم، از جانم مايه میذارم.
بالاخره نگفتين چند تا كار جديد دارين.
سال جاري دو تا سريال اَبَر فاخر دارم، به نامهاي 1- معماي شاه، با كارگرداني محمدرضا وزري كه هفتاد قسمته 2- گذر از رنجها، با كارگرداني فريدون حسنپور كه ظاهراً چهل قسمته. اين قصّه فضاي گيلان رو داره كه دوران ستم خاني رو بازگو ميكنه.
نقشهاتون چيه؟
در معماي شاه، نقش حسين علا، وزير دربار محمدرضا شاه رو دارم كه از بهمنماه 90 درگير اين كارم. در سريال گذر از رنجها، نقش يك خان رو دارم كه بسيار نقش پيچيده و جذّابيه. به قول كارگردان، يكي از نقشهاي ماندگار من در طول سالها حضور در سينما و تلويزيون، يک حضور متفاوت و موندگاري شده.
انشاا… ميبينيم و مثل هميشه لذّت ميبريم. آخرين سؤال، براي شكوفايي و اعتلاي هنر تئاتر چه پيشنهادي داريد؟
وضعيت و شرايط اجراي تئاتر قوي در گيلان به دليل نداشتن بودجه كافي و سالن حرفهاي مناسب، حالت يه بيمار در حال موت رو داره كه اگه يه يد بيضايي باشه ميتونه اين بيمار محتضر رو از مرگ حتمي نجات بده. ميخوام بگم اگه دلسوزان هنر تئاتر هزينهاي به حق بكنن، شك نداشته باشيد، جامعه رو از انواع اعتياد و ديگر پلشتيها كه دامنگير خانواده شده نجات ميدن چرا كه هنر تئاتر به دليل صفات ذاتياش هنري نجاتبخش براي هر جامعهي بشري است. من در پشت جلد كتاب در دست توليدم به نام نمي از يَمي نوشتم كه: آبشخور تئاتر، مذهبه. آئين و مذهب و دين به ما ميگويد، با كارهاي خوب انسان باشيم. تئاتر هم به ما آموخته كه روي صحنهي تئاتر و زندگي انسان باشيم. به قول اين انديشه كه گفته دين و تئاتر، در و پنجرهي يك خانه است كه انسان رو از احتمال هر خطري مصون نگه ميداره… با اين اعتقاد پس چرا مديران ارشد جامعه نسبت به اين مهّم عنايت ويژهاي ندارند. وقتي در تئاتر يك گروه دست كم بيست نفري رو صاحب كار و حرفهاي انساني ميكنه. چرا مسئولين فرهنگ جامعه كه روزانه صدها سخنراني و مقاله دربارهي بحران بيكاري جوانان بر زبون ميارند به اين شعبه از هنر توجّه خاصي مبذول نميدارند. بر كسي پوشيده نيست، تئاتر، تمام عناصر يادگيري رو در خودش داره. كدام هنر، جز هنر تئاتر ميتونه به فعاليتهاي گروهي آموزنده و مطرح برسه و كودكان و نوجوانان رو كه در دورههايي كه شرايط و اقتضائات سني و بلوغِ جوونيشون اونا رو انزواگر و پرخاشگر ميكنه، از خطر انواع اعتياد نجاتشون بده؟ وصيّت ميكنم لحظهاي درنگ كردن، خيلي ديره.
ممنون از حضور و حرفاتون در اين گفتگوي صميمانه. براي شما…