تا سحر سر روی دوش خسته ی دیوارها
می شمارم بی تو بودن های خود را بارها
می وزد طوفان سرد خاطراتی دور دست
می کشد دست و دلم را هر طرف افسارها
زوزه ی شب , ناله ی باد و نفیر شوم جغد
این مثلث ,برده جانم را به روی دارها
یاد لبخندت_همان نبض شکوفایی_ به خیر
می شکفت از گونه هایت ,شاخه ی گلنارها
جای دیدارت به تقویمم ,همیشه سرخ ماند
زندگی تعطیل رسمی شد پس از دیدارها
رد پاها رد پاها قاتل بالفطره اند
رفتی و جای نگاهم مانده بر دیوارها
عکس ها از: یگانه قدیریان