Press "Enter" to skip to content

در نوازش‌های باد….

0

 

لبِ جو، تنگِ غروب، آفتاب مي‌رفت ، هوا تار مي‌شد، ماه توي آسمان ، آشكار می شد . پرنده‌ها دسته دسته، به هر سو روانه ، از پيِ آب و دانه، بال زنان و خسته، مي‌آمدند به آشيانه. نازي ‌كوچولو اما، باباش پيدا نبود. نه اينجا، نه آنجا، هيچ جا نبود.
خانه چهار‌ ديوار، با شكوفه‌هاي سيب وگلهاي شيپوريِ انار، پر از خار و سيم بود. گل‌هاي رُز توي باغچه، عطرْپاشِ نسيم بود.
آبِ‌حوض چين برمي‌داشت، صاف مي‌شد. برگي از درخت مي‌افتاد، ماهيِ قرمز، مي‌آمد روي آب، نُك مي‌زد، شكلِ قاف (‌ق) مي‌شد!

(بخشي از اثر)

ادبیات کودک و نوجوان/سايه‌ي بابا مال من /محمود طیاری

اشتراک عکس: پريسا گندماني

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *