عکس تازه یی از احسان نیکفرجام
پاییز خواهد آمد،
با لیسک ها،
با خوشه های ابر و
قله های در همش.
امّا هیچ کس را سر آن نخواهد بود
که در چشمان تو بنگرد،
چرا که برای ابد مرده ای!
چرا که تو مرده ای برای ابد
همچون تمامی مرگان زمین،
همچون همه آن مردگان که فراموش می شوند
زیر پشته ای از آتشزنه های خاموش
هیچ کس بازت نمی شناسد،
نه…
امّا من تو را می سرایم!
برای بعدها می سرایم!
چهره تو را و لطف تو را،
کمال پختگی معرفتت را،
اشتهای تو را به مرگ و
طعم دهان مرگ را،
و اندوهی را که در ژرفای
شادخویی تو بود!
زادنش به دیر خواهد انجامید
خود اگر زاده تواند شد،
آندولسی، مردی چنین صافی،
چنین سرشار از حوادث!
نجابتت را خواهم سرود
با کلماتی که می نالند
و نسیمی اندوهگین را
که به زیتون زاران می گذرد
به خاطر می آورم
لورکا
اشتراک شعر: مریم
🍂عاشقانه ای آشنا ..
زنده ست و جاری