(هنر زيستن)
(از جهل تا معصومیت)
(عشق و ازدواج)
نویسنده: اشو
بلوغ یعنی مسئول خود بودن، خودپذیری و دگر شدن.
در علوم مختلف مثل زیستشناسی، روانشناسی و … تعاریف متفاوتی از بلوغ نوشته شده که شامل بلوغ جنسی، روحی، فکری و عاطفی است و هرکدام جداگانه درست و قابل تامل است.
در این کتاب اشو با بررسی ابعاد روح انسان و هدف از زندگی و تعالیش؛ دیدگاه درخوري از بلوغ را تفسیر می کند.
اشو می گوید: ما زندگی نمیکنیم که فقط پیرشویم؛ بلکه بایستی رشد کنیم و رشد امتیاز ویژه انسان است. رشد کردن یعنی گسترش عمقی در درون، جایی که ریشههای انسانيت قرار دارد.
مراقبه کردن یکی از روشهاي رسیدن به بلوغ است، سکوت، سکون، سعادت از مراقبه بهدست میآید.
حتی نیم ثانیه نیز ميتواند تاثیرگذار باشد؛ فقط برای نیم ثانیه دست از کار کشيدن و متوقف شدن… در حالي که ما نباشيم … و چرخ روزگار همواره بگردد.
وقتی این حقیقت مثل روز برایمان روشن شد که بي ما نيز، در به روی همان پاشنه می گردد، از بخش دیگری از وجود که مدتها، برای یک عمر، مورد غفلت قرار گرفته بود، آگاه می شویم.
در این کتاب مراحل زندگی انسان به چند دوره هفت ساله تقسیم و بررسی میشود و نويسنده معتقد است که اگر هرکدام از این بخشها را تمام و کمال در زمان خودش نگذرانیم و تجربه نکنیم؛ به خلائی در مرحلهي بعد که مناسب آن دوره هفت ساله نیست ميرسيم.
در مورد عشق و بلوغ میخوانیم:
“عشق شور و هیجان نیست، عشق عاطفه نیست، عشق ادراکی بسیار عمیق است به این نکته که یک نفر به نحوی؛ کامل کنندهی توست، کسیست که از تو دایره کاملیتري میسازد. حضور او تورا اعتلا می بخشد. عشق به تو آزادی می بخشد تا خودت باشی، عشق احساس مالکیت نیست.”
جمله زیبایی از زمان مراقبه و حس فوق العاده “کبیر عارف بزرگ هندی” در این کتاب دربارهي بي احساس “من” بودن نقل شده است:
“درست مثل قطره شبنمی که همچون مروارید درخشان از گلبرگ نیلوفر به درون اقیانوس می لغزد… این اتفاق برای من افتاد و من در جستجوی خویش بودم و عوض یافتن خود، همه ی دنیا و همه عالم هستی را یافتم. آن قطره شبنم در آن اقیانوس گم نشده بلکه اقیانوس در آن قطرهی شبنم ناپدید شد.”
در بخشی ديگري از کتاب خطاب به انسان میخوانیم:
آگاهی تو بسیار وسیعتر از همهی کائنات و به غایت بیکران است. تو نمیتوانی به نقطهای برسی که بگویی 《کافی》 است. همیشه بیشتر و بیشتری وجود دارد… برای زیباسازی این کره خاکی کارهای زیادی هست که باید انجام شود؛ آن وقت خدا هم از گناه آدم و حوا در میگذرد، که چه خوب شد به زمین آمدند و بهشتی چنین شگفتانگیز بر روی آن ساختند. آگاهی، هوش تو را آزاد ساخته و تو را به بلوغ میرساند.
در نهایت اشو معتقد است که عالم هستی اصلا پیری نمیشناسد، رسیدن و پختگی میشناسد؛که از بلوغ و کمال به دست ميآيد.
“بلوغ یعنی شناختن چیزی در درونت که نامیراست، شناختن آن چیزی که از مرگ فراتر میرود و آن مراقبه است.”
ذهن دنیا را و مراقبه خدای یکتا را میشناسد.
ترجمه؛ مرجان فرجی، انتشارات؛ فردوس.
پریسا گندمانی