Press "Enter" to skip to content

به خیالِ شب و تنهاییِ خود …

0

مروری بر موبایلگرافی های تازه پروفسور نیلوفر قریشی

به شبی اهل دلی مجلس خود برپا کرد چون شَنید حالِ دلم، حال دلش با ما کرد گفت آن دلبر جانان دلِ من کرد اسیر روزگارم همه در حسرت و خود از جان سیر دیده ام شب همه شب غرق ز آبِ دیده است اندرونم همه در ماتم او غلتیده است باشد امروز که من سفره ی دل باز کنم راز ازین پرده ی پوشیده ی دل باز کنم گر که امروز بدین حال مرا یافته ای نقش عشقی است که بر صورت من بافته ای یادِ آن شاعر شیرین سخن دیر بخیر آن سفر کرده چنین گفت مرا از سر خیر گفت چون عشق نباشد همه دیوانگی است رنج شیدایی آن، خود روش زندگی است دیده و دل چو ز شیدایی خود پاک کنی همچو گنجی است که با پیکر خود خاک کنی #بابک_قریشی
و گریستم
به یاد تمام رویا‌هایی که
تا می‌خواستیم نوازششان کنیم، پژمردند.
جان_اشتاین_بک
باید جهان را بهتر از آنچه تحویل گرفته‌ای تحویل بدهی٬
خواه با فرزندی خوب یا باغچه‌ای سرسبز؛
اگر فقط یک نفر با بودن تو ساده‌تر نفس کشید، یعنی تو موفق شده‌ای …
گابریل_گارسیا_مارکز
“همه‌ی حال و هوايش به کنار،
آه از آن بوسه
که در چشمش بود …”

“خواستن تو، مثل خواستن دریاست.
یا باید در تو غرق شوم،
یا از دور نگاهت کنم …”

“آری خود من کردم
بر خود غم تنهایی”

چه کسی میفهمد
در دلم رازی هست ؟
می سپارم آن را،
به خیالِ شب وُ تنهاییِ خود …
سهراب سپهری

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *